contract
licenseمعنی کلمه contract
معنی واژه contract
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
واژه | contract | ||
تعداد حروف | 8 | ||
نوع | n | ||
تلفظ آمریکایی | /ˈkɑːnˌtrækt/ | ||
تلفظ انگلیسی | /kənˈtrækt/ | ||
مترادفات | declaration | ||
منبع | دیکشنری انگلیسی به فارسی | ||
نمایش تصویر | معنی contract | ||
پخش صوت |
(Noun) قرارداد، پیمان، میثاق، کنترات، مقاطعه، پیمان نامه، تعهدنامه
(Noun) (ازدواج) عقد، عقدنامه، قباله
(Verb - transitive) (دوستی، صلح) قرارداد چیزی را بستن، پیمان چیزی را بستن، (کار) مقاطعه کردن، کنترات کردن
(Verb - transitive) (بیماری) گرفتن، مبتلا شدن، (قرض) بالا آوردن، (عادت) کسب کردن، (بدی، عیب) آلوده شدن به، گرفتار شدن به
(Verb - intransitive) قرار داد بستن، متعهد شدن، تعهد کردن
(Verb - transitive) (ماهیچه، فلز) منقبض کردن، جمع کردن، (صورت، پیشانی) درهم کشیدن، درهم بردن، چین انداختن
(Verb - transitive) (زبان شناسی) (کلمه، جمله) ادغام کردن، کوتاه کردن، مخفف کردن، شکستن
(Verb - intransitive) (ماهیچه، فلز) منقبض شدن، جمع شدن، (صورت) درهم رفتن، چین افتادن، (دره) تنگ شدن، (زبانشناسی) ادغام شدن، کوتاه شدن، شکستن
[الکترونیک]: منقبض شدن
[عمران و معماری]: پیمان [عمران و معماری]: قرارداد