جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×
مجله موفقیت عرشیانی ها رو بخون و نظربده تا تو هم برنده بشی لینک ثبت نام


0
0
292
اطلاعات بیشتر واژه
واژه crust
تعداد حروف 5
منبع دیکشنری انگلیسی به فارسی
نمایش تصویر crust
پخش صوت

در حال حاضر برای این واژه هیچ معنی ثبت نشده است. در صورت داشتن معنی پیشنهادی برای این واژه، لطفا آن را از طریق فرم تماس با ما به اشتراک بگذارید.

n. - The hard external coat or covering of anything; the hard exterior surface or outer shell; an incrustation; as, a crust of snow.
n. - The hard exterior or surface of bread, in distinction from the soft part or crumb; or a piece of bread grown dry or hard.
n. - The cover or case of a pie, in distinction from the soft contents.
n. - The dough, or mass of doughy paste, cooked with a potpie; -- also called dumpling.
n. - The exterior portion of the earth, formerly universally supposed to inclose a molten interior.
n. - The shell of crabs, lobsters, etc.
n. - A hard mass, made up of dried secretions blood, or pus, occurring upon the surface of the body.
n. - An incrustation on the interior of wine bottles, the result of the ripening of the wine; a deposit of tartar, etc. See Beeswing.
n. - To cover with a crust; to cover or line with an incrustation; to incrust.
v. i. - To gather or contract into a hard crust; to become incrusted.

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری


کپی