تقارن
licenseمعنی کلمه تقارن
معنی واژه تقارن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- قرين، مقارن، همزماني، نزديكي، همگرايي | ||
متضاد | تباعد 1- باهمقرين شدن 2- قرينه شدن | ||
انگلیسی | symmetry,polarity,parallelism,synchronization,synchrony,isochronism | ||
عربی | تناظر | ||
ترکی | simetri | ||
فرانسوی | symétrie | ||
آلمانی | symmetrie | ||
اسپانیایی | simetría | ||
ایتالیایی | simmetria | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "تقارن" در زبان فارسی به معنای هممرکزی و همشکلی است و در زمینههای مختلفی مانند ریاضیات، هنر و طراحی مورد استفاده قرار میگیرد. در ادامه به برخی از قواعد و نکات نگارشی در مورد این کلمه و نحوه استفاده از آن میپردازیم:
با رعایت این نکات میتوان کاربرد کلمه "تقارن" را در نوشتار و گفتار فارسی به درستی انجام داد. | ||
واژه | تقارن | ||
معادل ابجد | 751 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
تلفظ | taqāron | ||
معادل انگلیسی | symmetry | ||
مرتبط با | فیزیک | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم مصدر) [عربی] | ||
مختصات | (تَ رُ) [ ع . ] (مص ل .) | ||
آواشناسی | taqAron | ||
الگوی تکیه | WWS | ||
شمارگان هجا | 3 | ||
منبع | واژههای مصوّب فرهنگستان | ||
نمایش تصویر | معنی تقارن | ||
پخش صوت |
خاصیت ناوردایی اجسام یا قوانین در پِی عملیات تبدیل کلمه "تقارن" در زبان فارسی به معنای هممرکزی و همشکلی است و در زمینههای مختلفی مانند ریاضیات، هنر و طراحی مورد استفاده قرار میگیرد. در ادامه به برخی از قواعد و نکات نگارشی در مورد این کلمه و نحوه استفاده از آن میپردازیم: نحوه نوشتن: کلمه "تقارن" به صورت صحیح و بدون فاصله یا علامت اضافی نوشته میشود. نیمفاصله: اگر "تقارن" با کلمات دیگری ترکیب شود (مانند "تقارن محوری" یا "تقارن شعاعی")، لازم است که از نیمفاصله استفاده کنید تا ارتباط بین کلمات بهتر نشان داده شود. جنس کلمه: "تقارن" یک اسم نر است و در جملات باید با صفتها و فاعلهای مناسب همخوانی داشته باشد. تعداد و جمع: برای جمع بستن "تقارن" میتوانید از "تقارنها" استفاده کنید. مثلاً: "تقارنها در طبیعت بسیار زیبا هستند." موارد استفاده: این کلمه میتواند در جملات علمی، ادبی یا توصیفی به کار رود. به عنوان مثال: "در طراحی این ساختمان، تقارن بسیار مورد توجه قرار گرفته است." با رعایت این نکات میتوان کاربرد کلمه "تقارن" را در نوشتار و گفتار فارسی به درستی انجام داد.
1- قرين، مقارن، همزماني، نزديكي، همگرايي
تباعد
1- باهمقرين شدن
2- قرينه شدن
symmetry,polarity,parallelism,synchronization,synchrony,isochronism
تناظر
simetri
symétrie
symmetrie
simetría
simmetria