جایمان
licenseمعنی کلمه جایمان
معنی واژه جایمان
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | place, room, space, case, seat, stead, accommodation, location, house, seating, receptacle, situation, berth, sitting, emplacement, lieu, station, houseroom, locality, lodge, quarterage, socket, vacancy, site, joan | ||
عربی | مكان، محل، موقع، موضع، مكان ما، خانة، منزل، ميدان، سكن، عمل، تصنيف، دور، حالة، طبقة، مهمة، وظيفة، وضع، وقع، حدث، طلب، ميز شخصا، يوجد عملا ل، صنف، استثمر، فاز بمرتبة مرموقة، عين شخصا في وظيفة | ||
مرتبط | محل، مکان، جایگاه، وهله، جا، موقعیت، اتاق، خانه، فضا، فاصله، مساحت، وسعت، مدت معین، مورد، پرونده، حالت، محفظه، قضیه، قاب، صندلی، مقر، مسند، نیمکت، مزرعه، دهکده، مسکن، تطابق، منزل، تطبیق، کمک، همسازی، تعیین محل، اندری، سرای، اهل خانه، محل استقرار، تهیه جا، نهنج، ظرف، حفره درون سلولی گیاه، وضعیت، وضع، حال، خوابگاه کشتی، اطاق کشتی، لنگر گاه، نشست، جلسه، محل نصب، تعیین جا، در عوض، ایستگاه، مرکز، مقام، مرحله، اطاق، یورت، موضع، محل خاص، کلبه، انبار، شعبه فراماسون ها، قسط سه ماهه، مزد سه ماهه، پریز، حفره، کاسه، حدقه، بوشن، جای خالی، خلاء، محل خالی، پست بلاتصدی، زمین زیر ساختمان | ||
واژه | جایمان | ||
معادل ابجد | 105 | ||
تعداد حروف | 6 | ||
معادل انگلیسی | provenience , provenance | ||
مرتبط با | باستان شناسی | ||
منبع | واژههای مصوّب فرهنگستان | ||
نمایش تصویر | معنی جایمان | ||
پخش صوت |
مکان و موقعیت سهبعدی یافته در بستره و ثبت آن
place, room, space, case, seat, stead, accommodation, location, house, seating, receptacle, situation, berth, sitting, emplacement, lieu, station, houseroom, locality, lodge, quarterage, socket, vacancy, site, joan
مكان، محل، موقع، موضع، مكان ما، خانة، منزل، ميدان، سكن، عمل، تصنيف، دور، حالة، طبقة، مهمة، وظيفة، وضع، وقع، حدث، طلب، ميز شخصا، يوجد عملا ل، صنف، استثمر، فاز بمرتبة مرموقة، عين شخصا في وظيفة
محل، مکان، جایگاه، وهله، جا، موقعیت، اتاق، خانه، فضا، فاصله، مساحت، وسعت، مدت معین، مورد، پرونده، حالت، محفظه، قضیه، قاب، صندلی، مقر، مسند، نیمکت، مزرعه، دهکده، مسکن، تطابق، منزل، تطبیق، کمک، همسازی، تعیین محل، اندری، سرای، اهل خانه، محل استقرار، تهیه جا، نهنج، ظرف، حفره درون سلولی گیاه، وضعیت، وضع، حال، خوابگاه کشتی، اطاق کشتی، لنگر گاه، نشست، جلسه، محل نصب، تعیین جا، در عوض، ایستگاه، مرکز، مقام، مرحله، اطاق، یورت، موضع، محل خاص، کلبه، انبار، شعبه فراماسون ها، قسط سه ماهه، مزد سه ماهه، پریز، حفره، کاسه، حدقه، بوشن، جای خالی، خلاء، محل خالی، پست بلاتصدی، زمین زیر ساختمان