جدایی
licenseمعنی کلمه جدایی
معنی واژه جدایی
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- دوري، فراق، فرقت، مفارقت، مهجوري، هجر، هجران 2- طلاق 3- انفكاك 4- انفصال، برش، قطع | ||
متضاد | وصال، وصل | ||
انگلیسی | separation, divorce, segregation, breakaway, rupture, dissociation, divorcement, schism, gulf, seclusion, disjunction, abscission, severance, sequestrum, schismatism, disunion, ab- | ||
عربی | الفصل، فصل، انفصال، فرز، تفريق، فراق، انشقاق، طلاق الزوجين | ||
ترکی | ayrılma | ||
فرانسوی | séparation | ||
آلمانی | trennung | ||
اسپانیایی | separación | ||
ایتالیایی | separazione | ||
مرتبط | تفکیک، دوری، فسخ، تبعیض نژادی، افتراق، فرار، استعفاء، رم، هجوم وحشیانه گله گوسفند و گاو، پارگی، گسیختگی، گسستگی، فتق، تجزیه، تفرقه، شقاق، اختلاف، ایجاد جدایی، خلیج، گرداب، خور، هر چیز بلعنده و فرو برنده، انزوا، گوشه نشینی، ریزش، دریدگی، قطع پوست و گوشت، مجزایی، جدا سازی، قسمت بافت مرده، نفاق، جدا شدگی، عدم اتفاق، از، غیر، دور از | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "جدایی" در زبان فارسی به معنای فاصله گرفتن یا ترک کردن است. برای نگارش و استفاده صحیح از این کلمه، چند نکته و قاعده نگارشی وجود دارد:
با رعایت این نکات، میتوان بهخوبی از کلمه "جدایی" در نوشتار و سخنوری استفاده کرد. | ||
واژه | جدایی | ||
معادل ابجد | 28 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
تلفظ | jodāy(')i | ||
معادل انگلیسی | separation | ||
مرتبط با | حمل ونقل هوایی | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (حاصل مصدر) | ||
مختصات | (جُ) (حامص .) | ||
آواشناسی | jodAyi | ||
الگوی تکیه | WWS | ||
شمارگان هجا | 3 | ||
منبع | واژههای مصوّب فرهنگستان | ||
نمایش تصویر | معنی جدایی | ||
پخش صوت |
حداقل فاصلۀ مجاز طولی و عرضی و عمودی بین هواگَردها برای دستیابی به بالاترین سطح ایمنی در پرواز کلمه "جدایی" در زبان فارسی به معنای فاصله گرفتن یا ترک کردن است. برای نگارش و استفاده صحیح از این کلمه، چند نکته و قاعده نگارشی وجود دارد: علوم نحوی: نقطهگذاری: انسجام واژگانی: قواعد املایی: با رعایت این نکات، میتوان بهخوبی از کلمه "جدایی" در نوشتار و سخنوری استفاده کرد.
1- دوري، فراق، فرقت، مفارقت، مهجوري، هجر، هجران
2- طلاق
3- انفكاك
4- انفصال، برش، قطع
وصال، وصل
separation, divorce, segregation, breakaway, rupture, dissociation, divorcement, schism, gulf, seclusion, disjunction, abscission, severance, sequestrum, schismatism, disunion, ab-
الفصل، فصل، انفصال، فرز، تفريق، فراق، انشقاق، طلاق الزوجين
ayrılma
séparation
trennung
separación
separazione
تفکیک، دوری، فسخ، تبعیض نژادی، افتراق، فرار، استعفاء، رم، هجوم وحشیانه گله گوسفند و گاو، پارگی، گسیختگی، گسستگی، فتق، تجزیه، تفرقه، شقاق، اختلاف، ایجاد جدایی، خلیج، گرداب، خور، هر چیز بلعنده و فرو برنده، انزوا، گوشه نشینی، ریزش، دریدگی، قطع پوست و گوشت، مجزایی، جدا سازی، قسمت بافت مرده، نفاق، جدا شدگی، عدم اتفاق، از، غیر، دور از