اَبری
licenseمعنی کلمه اَبری
معنی واژه اَبری
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | cloudy, overcast, mottled, thick, heavy, reeky, spotty | ||
عربی | غائم، غيمي، معتم، غامض، مبقع، قاتم، مكفهر، غير واضح | ||
مرتبط | ابری، پوشیده از ابر، تیره، تیره و گرفته، سحابی، پوشیده، لکه لکه، لکه دار، خال دار، ضخیم، غلیظ، کلفت، انبوه، ستبر، سنگین، زیاد، سخت، قوی، گران، جلبکی، بد بو، پر از لکه، ابرش، الوده، چند در میان، ابر | ||
واژه | اَبری | ||
معادل ابجد | 213 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
مرتبط با | علوم جَوّ | ||
منبع | واژههای مصوّب فرهنگستان | ||
نمایش تصویر | معنی اَبری | ||
پخش صوت |
← ابرناک
cloudy, overcast, mottled, thick, heavy, reeky, spotty
غائم، غيمي، معتم، غامض، مبقع، قاتم، مكفهر، غير واضح
ابری، پوشیده از ابر، تیره، تیره و گرفته، سحابی، پوشیده، لکه لکه، لکه دار، خال دار، ضخیم، غلیظ، کلفت، انبوه، ستبر، سنگین، زیاد، سخت، قوی، گران، جلبکی، بد بو، پر از لکه، ابرش، الوده، چند در میان، ابر