خروج
licenseمعنی کلمه خروج
معنی واژه خروج
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- برون شد، بيرونرفت، برونرفت 2- سركشي، قيام، طغيان، عصيان 3- بيرون آمدن، بيرون شدن، خارج شدن، در آمدن 4- طغيان كردن، عصيان ورزيدن | ||
متضاد | دخول | ||
انگلیسی | exit,exhaust,exodus,emergence,egress,emersion,egression,outgo,transpiration | ||
عربی | مخرج | ||
ترکی | çıkış | ||
فرانسوی | sortie | ||
آلمانی | ausfahrt | ||
اسپانیایی | salida | ||
ایتالیایی | uscita | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "خروج" در زبان فارسی به معنای خارج شدن یا بیرون رفتن است و میتواند در جملات مختلف به کار رود. در زیر به برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه اشاره میکنم:
با رعایت این نکات میتوانید از کلمه "خروج" به درستی و به خوبی در نوشتار خود بهره ببرید. | ||
واژه | خروج | ||
معادل ابجد | 809 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | xoruj | ||
معادل انگلیسی | check-out | ||
مرتبط با | گردشگری و جهانگردی | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم مصدر) [عربی] | ||
مختصات | (خُ) [ ع . ] (مص ل .) | ||
آواشناسی | xoruj | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | واژههای مصوّب فرهنگستان | ||
نمایش تصویر | معنی خروج | ||
پخش صوت |
تخلیۀ اتاق و تصفیۀ حساب کلمه "خروج" در زبان فارسی به معنای خارج شدن یا بیرون رفتن است و میتواند در جملات مختلف به کار رود. در زیر به برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه اشاره میکنم: نقطهگذاری: اگر "خروج" در ابتدای جمله قرار گیرد، باید با حرف بزرگ آغاز شود و سایر قواعد نقطهگذاری رعایت شود. مثال: «خروج از این وضع ضروری است.» تطابق با افعال: این کلمه معمولاً با افعالی نظیر "انجام دادن"، "اتفاق افتادن" و "به وقوع پیوستن" به کار میرود. مثال: «خروج از کشور نیازمند اخذ ویزا است.» استفاده در جملات شرطی: "خروج" میتواند در جملات شرطی نیز مورد استفاده قرار گیرد. مثال: «اگر خروج از محیط کار انجام شود، آرامش بیشتری خواهیم داشت.» ترکیبهای لفظی: در برخی مواقع، "خروج" با دیگر کلمات ترکیب میشود و معانی مختلفی پیدا میکند. به عنوان مثال: «خروج اضطراری» یا «خروج قانونی». با رعایت این نکات میتوانید از کلمه "خروج" به درستی و به خوبی در نوشتار خود بهره ببرید.
1- برون شد، بيرونرفت، برونرفت
2- سركشي، قيام، طغيان، عصيان
3- بيرون آمدن، بيرون شدن، خارج شدن، در آمدن
4- طغيان كردن، عصيان ورزيدن
دخول
exit,exhaust,exodus,emergence,egress,emersion,egression,outgo,transpiration
مخرج
çıkış
sortie
ausfahrt
salida
uscita