خشکی
licenseمعنی کلمه خشکی
معنی واژه خشکی
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- بر، زمين، فلات، قاره | ||
متضاد | بحر، دريا 1- يبوست 2- تعصب | ||
انگلیسی | land,drought,dryness,aridity,mainland,stinginess,drouth,severity | ||
عربی | أرض، قطعة أرض، بلد، يابسة، منطقة، بر، دولة، تهبط الطائرة، قطر، تهبط، تحط، نزل إلي اليابسة، هبط على سطح القمر، صاد، ترسو السفينة عند الشاطئ، وقع، تهبط الطائرة إضراريا، الأرض | ||
ترکی | kuruluk | ||
فرانسوی | sécheresse | ||
آلمانی | trockenheit | ||
اسپانیایی | sequedad | ||
ایتالیایی | secchezza | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه «خشکی» در زبان فارسی به معنای عدم رطوبت یا بی آب و علف بودن به کار میرود و همچنین میتواند به مفهوم "خشکی دریا" یا شرایط اقلیمی خشک اشاره کند. در اینجا به برخی از قواعد و نکات نگارشی مربوط به این کلمه اشاره میشود:
با رعایت این نکات، میتوانید به درستی از کلمه «خشکی» در جملات و متنهای خود استفاده کنید. | ||
واژه | خشکی | ||
معادل ابجد | 930 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | xoški | ||
معادل انگلیسی | aridity | ||
مرتبط با | علوم جَوّ | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (حاصل مصدر) | ||
آواشناسی | xoSki | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | واژههای مصوّب فرهنگستان | ||
نمایش تصویر | معنی خشکی | ||
پخش صوت |
حالتی که در آن اقلیم، فاقد نم کافی برای بهبود حیات است کلمه «خشکی» در زبان فارسی به معنای عدم رطوبت یا بی آب و علف بودن به کار میرود و همچنین میتواند به مفهوم "خشکی دریا" یا شرایط اقلیمی خشک اشاره کند. در اینجا به برخی از قواعد و نکات نگارشی مربوط به این کلمه اشاره میشود: نحوه نوشتن: کلمه «خشکی» باید با دقت و بدون اشتباه تایپی نوشته شود. حروف آن شامل «خ»، «ش»، «ک»، و «ی» است. وزن و تلفظ: این کلمه به صورت «خشکی» تلفظ میشود و وزن آن را میتوان مزاحمتی به حساب آورد. صرف و نحو: «خشکی» میتواند به عنوان اسم با سایر اجزای جمله ترکیب شود. به طور مثال: نسبت به سایر کلمات: میتوانید از این کلمه به عنوان صفت نیز استفاده کنید، مانند «منطقهی خشکی». استفاده در ترکیبها: میتوانید از «خشکی» در ترکیبهای مختلف به عنوان صفت یا اسم استفاده کنید، مثلاً: با رعایت این نکات، میتوانید به درستی از کلمه «خشکی» در جملات و متنهای خود استفاده کنید.
1- بر، زمين، فلات، قاره
بحر، دريا
1- يبوست
2- تعصب
land,drought,dryness,aridity,mainland,stinginess,drouth,severity
أرض، قطعة أرض، بلد، يابسة، منطقة، بر، دولة، تهبط الطائرة، قطر، تهبط، تحط، نزل إلي اليابسة، هبط على سطح القمر، صاد، ترسو السفينة عند الشاطئ، وقع، تهبط الطائرة إضراريا، الأرض
kuruluk
sécheresse
trockenheit
sequedad
secchezza