ذخیره
licenseمعنی کلمه ذخیره
معنی واژه ذخیره
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | اندوخته، پس افت، پس انداز، پستا، تدارك، توشه، تهيه، ذخر، رزرو | ||
انگلیسی | store, reserve, supply, stock, reservoir, accumulation, stockpile, hoard, reservation, spare | ||
عربی | تخزين، متجر، مخزن، مستودع، دكان، محل تجاري، ذخيرة، ذاكرة، مؤن، تموين، دخر، خزن، حفظ، إستوعب زود بالمؤن، ودع، خزن المؤن، سجل في الذاكرة، زود، محل | ||
ترکی | mağaza | ||
فرانسوی | magasin | ||
آلمانی | speichern | ||
اسپانیایی | almacenar | ||
ایتالیایی | negozio | ||
مرتبط | فروشگاه، مغازه، انبار، مخزن، دکان، احتیاط، حفاظ، پس نهاد، یدکی، موجودی، لزوم، فرااورده، اذوقه، خواربار، در انبار، سهم، قنداق، سرمایه، اب انبار، مخزن اب، انباشتگی، توده، جمع اوری، احتکار، گنج، شرط، کتمان، تقیه، قید، یدک | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "ذخیره" به معنی جمعآوری یا نگهداری منابع یا اطلاعات به کار میرود و به عنوان یک اسم و فعل در زبان فارسی کاربرد دارد. در ادامه، قواعد زبان و نگارش مرتبط با این واژه را بررسی میکنیم: 1. نحو:
2. گستره معنایی:
3. ضربالمثلها و عبارات:
4. نکات نگارشی:
5. فارسینویسی:
با رعایت این نکات میتوانید از کلمه "ذخیره" در جملات و متنهای خود به درستی استفاده کنید. | ||
واژه | ذخیره | ||
معادل ابجد | 1515 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
تلفظ | zaxire | ||
مرتبط با | رایانه و فنّاوری اطلاعات | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [عربی: ذخیرَة، جمع: ذَخائِر] | ||
مختصات | (کن .) | ||
آواشناسی | zaxire | ||
الگوی تکیه | WWS | ||
شمارگان هجا | 3 | ||
منبع | واژههای مصوّب فرهنگستان | ||
نمایش تصویر | معنی ذخیره | ||
پخش صوت |
← ذخیره شده کلمه "ذخیره" به معنی جمعآوری یا نگهداری منابع یا اطلاعات به کار میرود و به عنوان یک اسم و فعل در زبان فارسی کاربرد دارد. در ادامه، قواعد زبان و نگارش مرتبط با این واژه را بررسی میکنیم: با رعایت این نکات میتوانید از کلمه "ذخیره" در جملات و متنهای خود به درستی استفاده کنید.
اندوخته، پس افت، پس انداز، پستا، تدارك، توشه، تهيه، ذخر، رزرو
store, reserve, supply, stock, reservoir, accumulation, stockpile, hoard, reservation, spare
تخزين، متجر، مخزن، مستودع، دكان، محل تجاري، ذخيرة، ذاكرة، مؤن، تموين، دخر، خزن، حفظ، إستوعب زود بالمؤن، ودع، خزن المؤن، سجل في الذاكرة، زود، محل
mağaza
magasin
speichern
almacenar
negozio
فروشگاه، مغازه، انبار، مخزن، دکان، احتیاط، حفاظ، پس نهاد، یدکی، موجودی، لزوم، فرااورده، اذوقه، خواربار، در انبار، سهم، قنداق، سرمایه، اب انبار، مخزن اب، انباشتگی، توده، جمع اوری، احتکار، گنج، شرط، کتمان، تقیه، قید، یدک1. نحو:
2. گستره معنایی:
3. ضربالمثلها و عبارات:
4. نکات نگارشی:
5. فارسینویسی: