رخساره
licenseمعنی کلمه رخساره
معنی واژه رخساره
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | چهر، چهره، رخ، رخسار، رو، روي، سيما، عارض، عذار، وجنات، وجه | ||
انگلیسی | facies, facial | ||
عربی | الوجه | ||
ترکی | yüz | ||
فرانسوی | affronter | ||
آلمانی | gesicht | ||
اسپانیایی | rostro | ||
ایتالیایی | viso | ||
مرتبط | صورت، عبارت مشخص یک طبقه، منظر | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "رخساره" به معنای چهره یا صورت است و در ادبیات فارسی بهویژه در شعر و نثر قدیم کاربرد زیادی دارد. برای بیان قواعد فارسی و نگارشی مرتبط با این کلمه، میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
با رعایت این نکات و قواعد، میتوان از کلمه "رخساره" بهخوبی در نوشتار و گفتار استفاده کرد. | ||
مثال برای واژه | مثال برای واژه (هوش مصنوعی) البته، در اینجا چند مثال برای کلمه "رخساره" در جملات آورده شده است:
اگر نیاز به مثالهای بیشتری دارید یا جملات خاصتری مد نظر است، خوشحال میشوم کمک کنم! | ||
واژه | رخساره | ||
معادل ابجد | 1066 | ||
تعداد حروف | 6 | ||
تلفظ | roxsāre | ||
معادل انگلیسی | facies | ||
مرتبط با | زمین شناسی | ||
نقش دستوری | اسم | ||
مختصات | (رُ رِ) (اِمر.) | ||
آواشناسی | roxsAre | ||
الگوی تکیه | WWS | ||
شمارگان هجا | 3 | ||
منبع | واژههای مصوّب فرهنگستان | ||
نمایش تصویر | معنی رخساره | ||
پخش صوت |
ظاهر و ویژگیهای یک واحد سنگی که شرایط تشکیل آن را نشان میدهد کلمه "رخساره" به معنای چهره یا صورت است و در ادبیات فارسی بهویژه در شعر و نثر قدیم کاربرد زیادی دارد. برای بیان قواعد فارسی و نگارشی مرتبط با این کلمه، میتوان به موارد زیر اشاره کرد: نوشتار: واژه "رخساره" باید بهدرستی و با املای صحیح نوشته شود. املای آن به این صورت است: رخساره. تلفظ: این کلمه بهصورت [roxˈsɒːre] تلفظ میشود. توجه به تلفظ صحیح در گفتار و نوشتار مهم است. قید و مفرد و جمع: کاربرد در جملات: این کلمه معمولاً در توصیف زیبایی یا حالت چهره به کار رفته و در اشعار و نثر ادبی استفاده میشود. مثال: با رعایت این نکات و قواعد، میتوان از کلمه "رخساره" بهخوبی در نوشتار و گفتار استفاده کرد. البته، در اینجا چند مثال برای کلمه "رخساره" در جملات آورده شده است: اگر نیاز به مثالهای بیشتری دارید یا جملات خاصتری مد نظر است، خوشحال میشوم کمک کنم!
چهر، چهره، رخ، رخسار، رو، روي، سيما، عارض، عذار، وجنات، وجه
facies, facial
الوجه
yüz
affronter
gesicht
rostro
viso
صورت، عبارت مشخص یک طبقه، منظر