ریشه
licenseمعنی کلمه ریشه
معنی واژه ریشه
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- اصل، بن، بنياد، بيخ، پايه 2- رگه 3- جذر، راديكال | ||
انگلیسی | root, base, stem, radical, background, genesis, germ, pedigree, stump, theme, stub, germination, ammonium | ||
عربی | جذر، جذور، أصل، مصدر، جوهر، شىء أساسي، عرق أصل، ينبوع، تأصل، رسخ، استأصل، اقتلع، نقب، شجع، هتف، اجتث، قلع | ||
ترکی | kök | ||
فرانسوی | racine | ||
آلمانی | wurzel | ||
اسپانیایی | raíz | ||
ایتالیایی | radice | ||
مرتبط | پایه، عنصر، بنیاد، پایگاه، اساس، مبنا، ساقه، تنه، میله، گردنه، دنباله، رادیکال، طرفدار اصلاحات اساسی، بنیان، ریشگی، سابقه، زمینه، نهانگاه، پیدایش، تکوین، سفر پیدایش، منشاء، سنخیت، جنین، میکرب، شجره نامه، تبار، دودمان، نژاد، اشتقاق، بیخ و بن، کنده درخت، از پا درامده، خپله، صدای افتادن چیز سنگین، موضوع، انشاء، شاهد، ته، ته چک، کنده، ته سیگار، ته سوش، جوانه زنی، رویش، امونیاک | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "ریشه" در زبان فارسی به معنای اصل یا بنیاد چیزی به کار میرود و در نوشتار و گفتار فارسی دارای قواعد خاصی است. در زیر به برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با کلمه "ریشه" اشاره میکنم:
به خاطر داشته باشید که در زبان فارسی، توجه به قواعد و ساختار جملات برای رساندن پیام به طور مؤثر بسیار اهمیت دارد. | ||
واژه | ریشه | ||
معادل ابجد | 515 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | riše | ||
معادل انگلیسی | etymon | ||
مرتبط با | زبان شناسی | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [پهلوی: rēšak] | ||
مختصات | (ش ) [ ع . ] (اِ.) | ||
آواشناسی | riSe | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | واژههای مصوّب فرهنگستان | ||
نمایش تصویر | معنی ریشه | ||
پخش صوت |
معنا یا صورت اولیۀ واژه که از دیدگاه تاریخی معنا یا صورتی دیگر از آن مشتق میشود کلمه "ریشه" در زبان فارسی به معنای اصل یا بنیاد چیزی به کار میرود و در نوشتار و گفتار فارسی دارای قواعد خاصی است. در زیر به برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با کلمه "ریشه" اشاره میکنم: هجا و تلفظ: کلمه "ریشه" از دو هجا تشکیل شده است: "ری" و "شه". تلفظ آن به گونهای است که حرف "ر" با حرکت زبانی و حرف "ش" با لبها و زبان بیان میشود. قید و صفت: "ریشه" میتواند به عنوان اسم به کار برود و میتواند به وسیله قیدها و صفتها توصیف شود. مثلاً "ریشههای عمیق"، "ریشه اصلی". جملههای ساده: در جملههای ساده میتوان از کلمه "ریشه" به طور مستقیم استفاده کرد. مثلاً: "ریشه این گیاه در عمق زمین است." نکات نگارشی: کاربردهای مختلف: به خاطر داشته باشید که در زبان فارسی، توجه به قواعد و ساختار جملات برای رساندن پیام به طور مؤثر بسیار اهمیت دارد.
1- اصل، بن، بنياد، بيخ، پايه
2- رگه
3- جذر، راديكال
root, base, stem, radical, background, genesis, germ, pedigree, stump, theme, stub, germination, ammonium
جذر، جذور، أصل، مصدر، جوهر، شىء أساسي، عرق أصل، ينبوع، تأصل، رسخ، استأصل، اقتلع، نقب، شجع، هتف، اجتث، قلع
kök
racine
wurzel
raíz
radice
پایه، عنصر، بنیاد، پایگاه، اساس، مبنا، ساقه، تنه، میله، گردنه، دنباله، رادیکال، طرفدار اصلاحات اساسی، بنیان، ریشگی، سابقه، زمینه، نهانگاه، پیدایش، تکوین، سفر پیدایش، منشاء، سنخیت، جنین، میکرب، شجره نامه، تبار، دودمان، نژاد، اشتقاق، بیخ و بن، کنده درخت، از پا درامده، خپله، صدای افتادن چیز سنگین، موضوع، انشاء، شاهد، ته، ته چک، کنده، ته سیگار، ته سوش، جوانه زنی، رویش، امونیاک