اشباع
licenseمعنی کلمه اشباع
معنی واژه اشباع
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- پري، سيري 2- سير، سيراب 3- فراواني، وفور | ||
انگلیسی | saturation, impregnation, glut, satiation, suffusion, imbibition | ||
عربی | صفاء اللون، اتخام، نقع، التشبع المغنطيسي، التشبع | ||
ترکی | doyma | ||
فرانسوی | saturation | ||
آلمانی | sättigung | ||
اسپانیایی | saturación | ||
ایتالیایی | saturazione | ||
مرتبط | لقاح، ابستن سازی، عرضه بیش از تقاضا، پری، زیادی خون، پر خوری، سیری، زیر ریزی، جذب، استنشاق، درک | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "اشباع" در زبان فارسی به معنی پرشدن یا به حد کافی رسیدن است و در متون علمی و ادبی به کار میرود. در اینجا به برخی از قواعد نگارشی و دستوری مرتبط با این کلمه اشاره میکنم:
با رعایت این نکات، میتوانید از کلمه "اشباع" به شکل صحیح و مؤثری در نوشتههای خود استفاده کنید. | ||
واژه | اشباع | ||
معادل ابجد | 374 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
تلفظ | 'ešbā' | ||
مرتبط با | شیمی، فیزیک | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم مصدر) [عربی] | ||
مختصات | ( اِ ) [ ع . ] | ||
آواشناسی | 'eSbA' | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | واژههای مصوّب فرهنگستان | ||
نمایش تصویر | معنی اشباع | ||
پخش صوت |
← سیرشدگی کلمه "اشباع" در زبان فارسی به معنی پرشدن یا به حد کافی رسیدن است و در متون علمی و ادبی به کار میرود. در اینجا به برخی از قواعد نگارشی و دستوری مرتبط با این کلمه اشاره میکنم: نحوه استفاده: "اشباع" معمولاً به عنوان اسم یا فعل به کار میرود. به عنوان مثال: ترکیبها: کلمه "اشباع" میتواند با دیگر کلمات ترکیب شود. به عنوان مثال: قیدهای مرتبط: در استفاده از "اشباع"، میتوانید از قیدهای مختلف مثل "کاملاً" یا "بیش از حد" استفاده کنید: "بازار کاملاً اشباع شده است." جنس و جمع: کلمه "اشباع" به عنوان اسم، جنس خاصی ندارد و میتوان آن را در حالت جمع نیز به کار برد (با توجه به متن) مانند "اشباعها". با رعایت این نکات، میتوانید از کلمه "اشباع" به شکل صحیح و مؤثری در نوشتههای خود استفاده کنید.
1- پري، سيري
2- سير، سيراب
3- فراواني، وفور
saturation, impregnation, glut, satiation, suffusion, imbibition
صفاء اللون، اتخام، نقع، التشبع المغنطيسي، التشبع
doyma
saturation
sättigung
saturación
saturazione
لقاح، ابستن سازی، عرضه بیش از تقاضا، پری، زیادی خون، پر خوری، سیری، زیر ریزی، جذب، استنشاق، درک