سوزاندن
licenseمعنی کلمه سوزاندن
معنی واژه سوزاندن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | آتش زدن، احراق، به آتش كشيدن | ||
انگلیسی | bite, burn, cauterize, cinder, corrode, cremate, incinerate, inflame, scorch, sear, stunt, burning | ||
عربی | عضة، لدغ، أكل، لسع، مضغة، ألم شديد، لقمة، وجبة طعام، عض، قضم، ثبت، أمسك، خدع، تشبث، قرص، إستحوذ على، لذع، يعض | ||
مرتبط | گاز گرفتن، گزیدن، نیش زدن، سو زاندن، سوختن، اتش زدن، در اتش شهوت سوختن، محترق شدن، چریدن، داغ کردن، داغ زدن، خاکستر کردن، زنگ زدن، خوردن، پوسیدن، سوزانیدن وخاکستر کردن، با اتش سوختن، عصبانی و ناراحت کردن، ملتهب کردن، بر افروختن، دارای اماس کردن، اتش گرفتن، مشتعل کردن، بطور سطحی سوختن، تاول زدن، بو دادن، خشکاندن، داغ کردن پژمرده کردن یا شدن، از رشد بازماندن، کوتاه نگاه داشتن، شیرین کاری کردن | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "سوزاندن" به عنوان فعل در زبان فارسی، قواعد و نکات نگارشی خاص خود را دارد. در زیر به برخی از این نکات اشاره میشود:
با رعایت این نکات میتوانید استفاده صحیح و موثری از کلمه "سوزاندن" در نوشتار خود داشته باشید. | ||
واژه | سوزاندن | ||
معادل ابجد | 178 | ||
تعداد حروف | 7 | ||
تلفظ | suzāndan | ||
معادل انگلیسی | burn | ||
مرتبط با | رایانه و فنّاوری اطلاعات | ||
ترکیب | (مصدر متعدی) ‹سوزانیدن› | ||
مختصات | (دَ) (مص م .) | ||
منبع | واژههای مصوّب فرهنگستان | ||
نمایش تصویر | معنی سوزاندن | ||
پخش صوت |
نوشتن بر روی یک رسانۀ نوری کلمه "سوزاندن" به عنوان فعل در زبان فارسی، قواعد و نکات نگارشی خاص خود را دارد. در زیر به برخی از این نکات اشاره میشود: قید زمان: مانند تمامی افعال، فعل "سوزاندن" میتواند در زمانهای مختلف صرف شود. مثلاً: فاعل و مفعول: این فعل معمولاً نیاز به یک فاعل و مفعول دارد. مثلاً: قید مکان و زمان: میتوان برای این فعل قیدهای مکان و زمان نیز اضافه کرد: نکات نگارشی: در نوشتن این کلمه در متنها، توجه به اصول نگارشی مانند استفاده از ویرگول، نقطه، و... اهمیت دارد. مشتقات و ترکیبات: کلمه سوزاندن میتواند در ترکیبات مختلف به کار رود: با رعایت این نکات میتوانید استفاده صحیح و موثری از کلمه "سوزاندن" در نوشتار خود داشته باشید.
آتش زدن، احراق، به آتش كشيدن
bite, burn, cauterize, cinder, corrode, cremate, incinerate, inflame, scorch, sear, stunt, burning
عضة، لدغ، أكل، لسع، مضغة، ألم شديد، لقمة، وجبة طعام، عض، قضم، ثبت، أمسك، خدع، تشبث، قرص، إستحوذ على، لذع، يعض
گاز گرفتن، گزیدن، نیش زدن، سو زاندن، سوختن، اتش زدن، در اتش شهوت سوختن، محترق شدن، چریدن، داغ کردن، داغ زدن، خاکستر کردن، زنگ زدن، خوردن، پوسیدن، سوزانیدن وخاکستر کردن، با اتش سوختن، عصبانی و ناراحت کردن، ملتهب کردن، بر افروختن، دارای اماس کردن، اتش گرفتن، مشتعل کردن، بطور سطحی سوختن، تاول زدن، بو دادن، خشکاندن، داغ کردن پژمرده کردن یا شدن، از رشد بازماندن، کوتاه نگاه داشتن، شیرین کاری کردن