صوت نگاری
licenseمعنی کلمه صوت نگاری
معنی واژه صوت نگاری
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | sound | ||
عربی | صوت، رنين، مسبار، مرمى السمع، ضجة، مادة صوتية مسجلة، مضيق، إستطلاع الرأي العام، المثانة الهوائية، مسبار طبي، لسان بحري داخل في البر، قرع، سبر، بدا، تردد، أمر، سبر غور، سمع، رن، قاس الأعماق، أعلن، نادى على، فحص الصدر بالسمع، فحص، إستطلع الآراء، بوق، عبر عن آرائه بحرية، سليم، معافى، متين، عميق، مجس، تام، موثوق، في صحة جيدة، راسخ، دقيق، مضبوط، عاقل، ماهر، في حالة جيدة، نوما عميقا، على نحو عميق | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "صوتنگاری" در زبان فارسی به معنای ثبت صدا یا ضبط صوت است و از دو بخش "صوت" و "نگاری" تشکیل شده است. در نوشتن و استفاده از این کلمه، چند نکته قواعدی و نگارشی وجود دارد:
با رعایت این نکات میتوانید به درستی از کلمه "صوتنگاری" در متون خود استفاده کنید. | ||
واژه | صوت نگاری | ||
معادل ابجد | 777 | ||
تعداد حروف | 8 | ||
معادل انگلیسی | sonography | ||
مرتبط با | پزشکی | ||
منبع | واژههای مصوّب فرهنگستان | ||
نمایش تصویر | معنی صوت نگاری | ||
پخش صوت |
تهیۀ تصویر از ساختارهای درونی بدن با استفاده از امواج فراصوتی کلمه "صوتنگاری" در زبان فارسی به معنای ثبت صدا یا ضبط صوت است و از دو بخش "صوت" و "نگاری" تشکیل شده است. در نوشتن و استفاده از این کلمه، چند نکته قواعدی و نگارشی وجود دارد: نوشتار درست: کافی است کلمه به صورت "صوتنگاری" نوشته شود. استفاده از خط فاصله (موری) بین دو بخش نشاندهنده ترکیب آنها است. اعرابگذاری: در مواردی که نیاز به ایجاب اعرابگذاری باشد، میتوان "صوتنگاری" را به این شکل نوشت: "صُوتنگاری" (صوت با کسرۀ ضمه). پیشوند و پسوند: در لفظ شناسی، "صوت" به معنای صدا و "نگاری" به معنای نوشتن یا ضبط است. در صورت استفاده در جملات، باید به معنی ساختار آن توجه کرد. استفاده در جملات: زمانی که از این کلمه در جملات استفاده میکنید، توجه کنید که رابطه کلمه با دیگر اجزای جمله به درستی برقرار باشد. مثلاً: "او به تکنیک صوتنگاری تسلط دارد." با رعایت این نکات میتوانید به درستی از کلمه "صوتنگاری" در متون خود استفاده کنید.
sound
صوت، رنين، مسبار، مرمى السمع، ضجة، مادة صوتية مسجلة، مضيق، إستطلاع الرأي العام، المثانة الهوائية، مسبار طبي، لسان بحري داخل في البر، قرع، سبر، بدا، تردد، أمر، سبر غور، سمع، رن، قاس الأعماق، أعلن، نادى على، فحص الصدر بالسمع، فحص، إستطلع الآراء، بوق، عبر عن آرائه بحرية، سليم، معافى، متين، عميق، مجس، تام، موثوق، في صحة جيدة، راسخ، دقيق، مضبوط، عاقل، ماهر، في حالة جيدة، نوما عميقا، على نحو عميق