صوری
licenseمعنی کلمه صوری
معنی واژه صوری
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | ظاهري، مجازي | ||
انگلیسی | formal, nominal, superficial, ostensible, simulative, simulated, exterior, factitious, factitive | ||
عربی | رسمي، شكلي، ذات طابع رسمي، أساسي، اصطلاحي، عرفي، منهجي، متمسك بالشكليات، رَسمِيّ | ||
ترکی | yüz | ||
فرانسوی | affronter | ||
آلمانی | gesicht | ||
اسپانیایی | rostro | ||
ایتالیایی | viso | ||
مرتبط | رسمی، قرار دادی، دارای فکر، تفصیلی، لباس رسمی شب، اسمی، جزئي، کم قیمت، سطحی، ظاهری، سرسری، نمایان، قابل نمایش، وانمودی، تقلیدی، دارای شباهت ظاهری، شبیه ساخته، قلابی، تشبیه شده، خارجی، بیرونی، خارج، ظاهر، ساختگی، دروغی، مصنوعی، وانمود کننده، بهانه کننده، صور | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه «صوری» در زبان فارسی به معنای «ظاهری» یا «شکلگرا» به کار میرود و به طور کلی در زمینههایی مانند فلسفه، هنر، و غیره مورد استفاده قرار میگیرد. قواعد نگارشی مربوط به کلمه «صوری»:
به طور کلی، «صوری» در متون و نوشتههای علمی، ادبی و هنری کاربرد فراوانی دارد و مهم است که در استفاده از آن دقت لازم صورت گیرد تا مفهوم دقیق منتقل شود. | ||
واژه | صوری | ||
معادل ابجد | 306 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | suri | ||
معادل انگلیسی | formal | ||
مرتبط با | زبان شناسی | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (صفت نسبی، منسوب به صورة) [عربی: صوریّ، مقابلِ معنوی] | ||
مختصات | (ص نسب .) | ||
آواشناسی | suri | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | واژههای مصوّب فرهنگستان | ||
نمایش تصویر | معنی صوری | ||
پخش صوت |
مربوط به صورت کلمه «صوری» در زبان فارسی به معنای «ظاهری» یا «شکلگرا» به کار میرود و به طور کلی در زمینههایی مانند فلسفه، هنر، و غیره مورد استفاده قرار میگیرد. نقطهگذاری: استفاده در جملات: جمع و مفرد: معانی و مفاهیم: به طور کلی، «صوری» در متون و نوشتههای علمی، ادبی و هنری کاربرد فراوانی دارد و مهم است که در استفاده از آن دقت لازم صورت گیرد تا مفهوم دقیق منتقل شود.
ظاهري، مجازي
formal, nominal, superficial, ostensible, simulative, simulated, exterior, factitious, factitive
رسمي، شكلي، ذات طابع رسمي، أساسي، اصطلاحي، عرفي، منهجي، متمسك بالشكليات، رَسمِيّ
yüz
affronter
gesicht
rostro
viso
رسمی، قرار دادی، دارای فکر، تفصیلی، لباس رسمی شب، اسمی، جزئي، کم قیمت، سطحی، ظاهری، سرسری، نمایان، قابل نمایش، وانمودی، تقلیدی، دارای شباهت ظاهری، شبیه ساخته، قلابی، تشبیه شده، خارجی، بیرونی، خارج، ظاهر، ساختگی، دروغی، مصنوعی، وانمود کننده، بهانه کننده، صورقواعد نگارشی مربوط به کلمه «صوری»: