قالبی
licenseمعنی کلمه قالبی
معنی واژه قالبی
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | format, template, mold, cast, model, case, cake, mandrel, size, standard, mandril, pat, ingot, mould | ||
عربی | قالب | ||
ترکی | kalıba dökmek | ||
فرانسوی | moule | ||
آلمانی | schimmel | ||
اسپانیایی | moho | ||
ایتالیایی | muffa | ||
مرتبط | قالب، قطع، اندازه شکل، هیئت، نسبت، الگو، کپک، کپک قارچی، کالبد، کپرک، گچ گیری، مهره ریزی، طاساندازی، مدل، نمونه، طرح، سرمشق، پیکر، مورد، پرونده، حالت، محفظه، قضیه، کیک، قرص، سنبه، مرغک، اندازه، سایز، مقدار، میزان، قد، استاندارد، معیار، شعار، نمونه قبول شده، چونه، دست زدن اهسته، شمش، خشت | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "قالبی" در زبان فارسی به عنوان یک صفت به معنای مرتبط با "قالب" استفاده میشود و باید مطابق با قواعد فارسی و نگارشی به کاربرده شود. در ادامه به بررسی برخی از نکات و قواعد مربوط به این کلمه میپردازیم:
این نکات میتوانند به شما در استفاده صحیح و بهجا از کلمه "قالبی" در متون مختلف کمک کنند. | ||
واژه | قالبی | ||
معادل ابجد | 143 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
معادل انگلیسی | cliché , banal | ||
مرتبط با | هنرهای تجسمی | ||
نقش دستوری | صفت | ||
آواشناسی | qAlebi | ||
الگوی تکیه | WWS | ||
شمارگان هجا | 3 | ||
منبع | واژههای مصوّب فرهنگستان | ||
نمایش تصویر | معنی قالبی | ||
پخش صوت |
ویژگی اثر یا شکلی که بیشازحد تکرار شده است کلمه "قالبی" در زبان فارسی به عنوان یک صفت به معنای مرتبط با "قالب" استفاده میشود و باید مطابق با قواعد فارسی و نگارشی به کاربرده شود. در ادامه به بررسی برخی از نکات و قواعد مربوط به این کلمه میپردازیم: نحو و ساختار جمله: جنس و تعداد: آرایش جملات: استفاده در متون تخصصی: این نکات میتوانند به شما در استفاده صحیح و بهجا از کلمه "قالبی" در متون مختلف کمک کنند.
format, template, mold, cast, model, case, cake, mandrel, size, standard, mandril, pat, ingot, mould
قالب
kalıba dökmek
moule
schimmel
moho
muffa
قالب، قطع، اندازه شکل، هیئت، نسبت، الگو، کپک، کپک قارچی، کالبد، کپرک، گچ گیری، مهره ریزی، طاساندازی، مدل، نمونه، طرح، سرمشق، پیکر، مورد، پرونده، حالت، محفظه، قضیه، کیک، قرص، سنبه، مرغک، اندازه، سایز، مقدار، میزان، قد، استاندارد، معیار، شعار، نمونه قبول شده، چونه، دست زدن اهسته، شمش، خشت