انجماد
licenseمعنی کلمه انجماد
معنی واژه انجماد
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | انعقاد، بستن، جامدشدن، يخزدگي | ||
انگلیسی | frigidity, congelation, freezing | ||
عربی | برودة، فتور جنسي، فتور | ||
ترکی | donmak | ||
فرانسوی | gelé | ||
آلمانی | einfrieren | ||
اسپانیایی | congelación | ||
ایتالیایی | congelamento | ||
مرتبط | سردی، کمی تمایل در قوای جنسی، ماسیدگی، بستگی، افسردگی، دلمه، چیز منجمد | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "انجماد" در زبان فارسی به معنای یخزدگی یا حالت جامد شدن یک ماده است. در زمینهی نگارش و استفاده از این کلمه، رعایت چند نکتهی قواعدی و نگارشی اهمیت دارد:
با رعایت این نکات، میتوانید بهطور مؤثری از کلمه "انجماد" در نوشتار خود استفاده کنید. | ||
واژه | انجماد | ||
معادل ابجد | 99 | ||
تعداد حروف | 6 | ||
تلفظ | 'enjemād | ||
معادل انگلیسی | solidification | ||
مرتبط با | مهندسی مواد و متالورژی | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم مصدر) [عربی] | ||
مختصات | (اِ جِ) [ ع . ] (مص ل .) | ||
آواشناسی | 'enjemAd | ||
الگوی تکیه | WWS | ||
شمارگان هجا | 3 | ||
منبع | واژههای مصوّب فرهنگستان | ||
نمایش تصویر | معنی انجماد | ||
پخش صوت |
تغییر حالت ماده از مایع به جامد کلمه "انجماد" در زبان فارسی به معنای یخزدگی یا حالت جامد شدن یک ماده است. در زمینهی نگارش و استفاده از این کلمه، رعایت چند نکتهی قواعدی و نگارشی اهمیت دارد: تلفظ: کلمه "انجماد" به صورت "an-jem-ad" تلفظ میشود. نوشتن صحیح و تلفظ درست آن از نکات مهم است. نحو: این کلمه معمولاً به عنوان اسم استفاده میشود و میتواند به موضوعات مختلفی اشاره داشته باشد، مانند انجماد آب، انجماد گازها، و غیره. تطابق: در جملات، باید به تطابق انجماد با ساختار جمله و دیگر عناصر توجه شود. برای مثال: استفاده در متون علمی: این کلمه معمولاً در متون علمی و تخصصی مانند فیزیک، شیمی و meteorology (جغرافیای طبیعی) به کار میرود. در این متون، توضیحات دقیقی دربارهی فرآیند انجماد و عواملی که بر آن تأثیر میگذارند، ارائه میشود. با رعایت این نکات، میتوانید بهطور مؤثری از کلمه "انجماد" در نوشتار خود استفاده کنید.
انعقاد، بستن، جامدشدن، يخزدگي
frigidity, congelation, freezing
برودة، فتور جنسي، فتور
donmak
gelé
einfrieren
congelación
congelamento
سردی، کمی تمایل در قوای جنسی، ماسیدگی، بستگی، افسردگی، دلمه، چیز منجمد