متقارن
licenseمعنی کلمه متقارن
معنی واژه متقارن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- قرين، قرينه 2- يار، ياور | ||
متضاد | نامتقارن 1- هم زمان | ||
انگلیسی | symmetrical, symmetric, concurrent, isochronous, polar, regular, homolographic, isochronal | ||
عربی | متماثل، متناسق، متناسب، متساوق | ||
ترکی | simetrik | ||
فرانسوی | symétrique | ||
آلمانی | symmetrisch | ||
اسپانیایی | simétrico | ||
ایتالیایی | simmetrico | ||
مرتبط | هم اندازه، متوازن، متناسب، برابر، هم زمان، موافق، متوافق، در یک وقت واقع شونده، واقع شونده در فواصل منظم و مساوی، قطبی، متقابل، متضاد، وابسته به قطب شمال و جنوب، منظم، عادی، مرتب، با قاعده، معین، دارای قرینه | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "متقارن" در زبان فارسی به معنای همسان، همقطر یا همواری است و به موضوعات مختلفی مثل هندسه و طراحی اشاره دارد. برای نگارش و استفاده صحیح از این کلمه، نکات زیر حائز اهمیت است:
با رعایت این نکات، میتوانید بهخوبی از کلمه "متقارن" در نوشتههای خود استفاده کنید. | ||
واژه | متقارن | ||
معادل ابجد | 791 | ||
تعداد حروف | 6 | ||
تلفظ | mote(a)qāren | ||
معادل انگلیسی | symmetrical | ||
مرتبط با | شیمی، فیزیک | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (صفت) [عربی: متَقارن] | ||
مختصات | (مُ تَ رِ) [ ع . ] (اِفا.) | ||
آواشناسی | moteqAren | ||
الگوی تکیه | WWWS | ||
شمارگان هجا | 4 | ||
منبع | واژههای مصوّب فرهنگستان | ||
نمایش تصویر | معنی متقارن | ||
پخش صوت |
ویژگی آنچه دارای تقارن است کلمه "متقارن" در زبان فارسی به معنای همسان، همقطر یا همواری است و به موضوعات مختلفی مثل هندسه و طراحی اشاره دارد. برای نگارش و استفاده صحیح از این کلمه، نکات زیر حائز اهمیت است: استفاده در جملات: کلمه "متقارن" معمولاً در توصیف اشیاء یا مفاهیم به کار میرود. به عنوان مثال: جمع و مفرد: در صورتی که بخواهید به چند شیء متقارن اشاره کنید، میتوانید از "متقارنه" به عنوان جمع استفاده کنید: ترکیب با دیگر کلمات: این کلمه میتواند با دیگر واژهها ترکیب شود تا معانی جدیدی ایجاد کند، مانند "محیط متقارن" یا "ساختار متقارن". توجه به قواعد زبانی: با رعایت این نکات، میتوانید بهخوبی از کلمه "متقارن" در نوشتههای خود استفاده کنید.
1- قرين، قرينه
2- يار، ياور
نامتقارن
1- هم زمان
symmetrical, symmetric, concurrent, isochronous, polar, regular, homolographic, isochronal
متماثل، متناسق، متناسب، متساوق
simetrik
symétrique
symmetrisch
simétrico
simmetrico
هم اندازه، متوازن، متناسب، برابر، هم زمان، موافق، متوافق، در یک وقت واقع شونده، واقع شونده در فواصل منظم و مساوی، قطبی، متقابل، متضاد، وابسته به قطب شمال و جنوب، منظم، عادی، مرتب، با قاعده، معین، دارای قرینه