مجاورت
licenseمعنی کلمه مجاورت
معنی واژه مجاورت
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- حوالي، نزديكي 2- همسايگي، هم جواري | ||
انگلیسی | proximity, vicinity, presence, neighborhood, adjacency, abutment, juxtaposition, contiguity, surroundings, propinquity, vicinage, neighbourhood, adjustment | ||
عربی | قرب، جوار، تقريبية، دنو، كثب، القرب | ||
ترکی | yakınlık | ||
فرانسوی | proximité | ||
آلمانی | nähe | ||
اسپانیایی | proximidad | ||
ایتالیایی | prossimità | ||
مرتبط | نزدیکی، نزدیک بودن، قرابت، حومه، همسایگی، بستگی، حضور، محضر، پیشگاه، در نظر مجسم کننده، وقوع و تکرار، قرب جوار، زمین همسایه، مرز، کنار، زمین سر حدی، طرف، پهلوی هم گذاری، وابستگی، ربط، برخورد، تماس، محیط، خویشی، شباهت، اهل محل، مجاور | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "مجاورت" در زبان فارسی به معنای نزدیکی یا همسایگی است و به عنوان یک اسم به کار میرود. در مورد نگارش و استفاده از این کلمه، قواعد زیر حائز اهمیت هستند:
بهطور کلی، رعایت این نکات میتواند به نگارش صحیح و مؤثر این کلمه کمک کند. | ||
واژه | مجاورت | ||
معادل ابجد | 650 | ||
تعداد حروف | 6 | ||
تلفظ | mojāverat | ||
معادل انگلیسی | contiguity | ||
مرتبط با | روان شناسی | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم مصدر) [عربی: مجاوَرة] | ||
مختصات | (مُ وَ رَ) [ ع . مجاورة ] (مص ل .) | ||
آواشناسی | mojAverat | ||
الگوی تکیه | WWWS | ||
شمارگان هجا | 4 | ||
منبع | واژههای مصوّب فرهنگستان | ||
نمایش تصویر | معنی مجاورت | ||
پخش صوت |
رخداد همزمان یا هممکان محرکها کلمه "مجاورت" در زبان فارسی به معنای نزدیکی یا همسایگی است و به عنوان یک اسم به کار میرود. در مورد نگارش و استفاده از این کلمه، قواعد زیر حائز اهمیت هستند: نگارش صحیح: کلمه "مجاورت" باید به همین شکل و با املای صحیح نوشته شود. توجه کنید که حروف کلمه به ترتیب و بدون هیچگونه تغییر باید رعایت شود. جنس کلمه: "مجاورت" یک اسم مؤنث است. بنابراین در جملات باید به قاعدههای مربوط به مؤنث بودن رعایت شود. استفاده در جملات: معمولاً میتوان از این کلمه در جملات به این صورت استفاده کرد: کلمات همخانواده: از کلمات و عبارات مرتبط میتوان به "مجاور"، "مجاور بودن" و "مجاورتسازی" اشاره کرد. بهطور کلی، رعایت این نکات میتواند به نگارش صحیح و مؤثر این کلمه کمک کند.
1- حوالي، نزديكي
2- همسايگي، هم جواري
proximity, vicinity, presence, neighborhood, adjacency, abutment, juxtaposition, contiguity, surroundings, propinquity, vicinage, neighbourhood, adjustment
قرب، جوار، تقريبية، دنو، كثب، القرب
yakınlık
proximité
nähe
proximidad
prossimità
نزدیکی، نزدیک بودن، قرابت، حومه، همسایگی، بستگی، حضور، محضر، پیشگاه، در نظر مجسم کننده، وقوع و تکرار، قرب جوار، زمین همسایه، مرز، کنار، زمین سر حدی، طرف، پهلوی هم گذاری، وابستگی، ربط، برخورد، تماس، محیط، خویشی، شباهت، اهل محل، مجاور