اهرم
licenseمعنی کلمه اهرم
معنی واژه اهرم
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | lever, crowbar, pry, fulcrum, handspike, crow, leverage | ||
عربی | رافعة، عتلة، مقبض، مخل، رفع، قلع، استخرج | ||
ترکی | kaldıraç | ||
فرانسوی | levier | ||
آلمانی | hebel | ||
اسپانیایی | palanca | ||
ایتالیایی | leva | ||
مرتبط | بازو، دسته، دیلم، شاهین، میله اهرم، کنجکاوی، فضولی، فضول، پایه، نقطه اتکاء، شاهین ترازو، اهرم چوبی، کلاغ، زاغ، بانگ خروس، غراب | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه «اهرم» در زبان فارسی به معنای وسیلهای برای وارد کردن نیرو به یک جسم یا تغییر وضعیت آن است. در قواعد فارسی و نگارش، نکات زیر درباره این کلمه و استفاده آن قابل توجه است:
با رعایت این نکات، میتوان از کلمه «اهرم» به صورت صحیح و مؤثر در نوشتار فارسی استفاده کرد. | ||
واژه | اهرم | ||
معادل ابجد | 246 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | 'ahrom | ||
معادل انگلیسی | lever | ||
مرتبط با | فیزیک | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [قدیمی] | ||
مختصات | (اَ رُ) (اِ.) | ||
آواشناسی | 'ahrom | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | واژههای مصوّب فرهنگستان | ||
نمایش تصویر | معنی اهرم | ||
پخش صوت |
یکی از انواع ماشینهای ساده بهصورت میله ای سخت که میتواند حول نقطۀ ثابتی به نام تکیه گاه بچرخد کلمه «اهرم» در زبان فارسی به معنای وسیلهای برای وارد کردن نیرو به یک جسم یا تغییر وضعیت آن است. در قواعد فارسی و نگارش، نکات زیر درباره این کلمه و استفاده آن قابل توجه است: نحوه نوشتار: کلمه «اهرم» باید به صورت صحیح و با تلفظ درست نوشته شود. املای آن به صورت «اهرم» است و نباید به اشتباه به شکل دیگری نوشته شود. نوع کلمه: «اهرم» اسم است و به یک ابزار یا وسیله اشاره دارد که برای تسهیل در کارهای مکانیکی و فیزیکی استفاده میشود. جمع و مفرد: در حالت مفرد، از «اهرم» استفاده میشود و برای جمع، میتوان از «اهرمها» یا «اهرمهای» استفاده کرد. کاربرد در جملات: «اهرم» میتواند به شکلهای مختلف در جملات قرار گیرد. مثلاً: استعارهها: این کلمه میتواند بهصورت استعاری نیز به کار رود، برای مثال: «او اهرم قدرت در این شرکت است.» با رعایت این نکات، میتوان از کلمه «اهرم» به صورت صحیح و مؤثر در نوشتار فارسی استفاده کرد.
lever, crowbar, pry, fulcrum, handspike, crow, leverage
رافعة، عتلة، مقبض، مخل، رفع، قلع، استخرج
kaldıraç
levier
hebel
palanca
leva
بازو، دسته، دیلم، شاهین، میله اهرم، کنجکاوی، فضولی، فضول، پایه، نقطه اتکاء، شاهین ترازو، اهرم چوبی، کلاغ، زاغ، بانگ خروس، غراب