محسوس
licenseمعنی کلمه محسوس
معنی واژه محسوس
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- آشكار، ظاهر، عيان، مرئي، مشهود، ملموس، نمايان، هويدا 2- حس شده، احساس شده، ادراك شده | ||
متضاد | نامحسوس | ||
انگلیسی | tangible, sensible, perceptible, appreciable, phenomenal | ||
عربی | منطقي | ||
ترکی | mantıklı | ||
فرانسوی | sensible | ||
آلمانی | vernünftig | ||
اسپانیایی | sensitivo | ||
ایتالیایی | sensato | ||
مرتبط | قابل لمس، پر ماس پذیر، لمس کردنی، معقول، بارز، لامسهای، قابل درک، ادراک شدنی، قابل تحسین، قابل ارزیابی، فوق العاده، شگفت انگیز، پدیدهای، حادثهای، پیدا | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه «محسوس» در زبان فارسی به معنای «احساسکردنی» یا «لمسپذیر» است و به عنوان صفت استفاده میشود. در ادامه به چند قاعده و نکته نگارشی و دستوری مربوط به استفاده از این کلمه اشاره میشود:
توجه به این نکات میتواند به شما در استفاده صحیح از کلمه «محسوس» کمک کند. | ||
واژه | محسوس | ||
معادل ابجد | 174 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
تلفظ | mahsus | ||
معادل انگلیسی | leading tone, leading note, sensible | ||
مرتبط با | موسیقی | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (صفت) [عربی] | ||
مختصات | (مَ) [ ع . ] (اِمف .) | ||
آواشناسی | mahsus | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | واژههای مصوّب فرهنگستان | ||
نمایش تصویر | معنی محسوس | ||
پخش صوت |
درجۀ هفتم گامهای بزرگ (major) و کوچک (minor) که نیمپرده پایین تر از بن مایه قرار میگیرد کلمه «محسوس» در زبان فارسی به معنای «احساسکردنی» یا «لمسپذیر» است و به عنوان صفت استفاده میشود. در ادامه به چند قاعده و نکته نگارشی و دستوری مربوط به استفاده از این کلمه اشاره میشود: کاربرد به عنوان صفت: ترکیب با نامها و قیدها: نحوه نگارش: جنس و جمع: توجه به این نکات میتواند به شما در استفاده صحیح از کلمه «محسوس» کمک کند.
1- آشكار، ظاهر، عيان، مرئي، مشهود، ملموس، نمايان، هويدا
2- حس شده، احساس شده، ادراك شده
نامحسوس
tangible, sensible, perceptible, appreciable, phenomenal
منطقي
mantıklı
sensible
vernünftig
sensitivo
sensato
قابل لمس، پر ماس پذیر، لمس کردنی، معقول، بارز، لامسهای، قابل درک، ادراک شدنی، قابل تحسین، قابل ارزیابی، فوق العاده، شگفت انگیز، پدیدهای، حادثهای، پیدا