مدار
licenseمعنی کلمه مدار
معنی واژه مدار
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- دواير فرضي موازي باخط استوا 2- مسير 3- دور، گرد، پيرامون 4- حيطه، پهنه 5- مسير فرضي حركت انتقالي سيارات 6- مسير جريان (برق والكترومغناطيسي) 7- مركز 8- حلقه 9- دورزدن، گردش كردن | ||
انگلیسی | orbit, circle, parallel, center, pivot, seat, tropic, hinge | ||
عربی | مدار، فلك، مسار الفلك، محجر العين، حجاج العين، وقب، دار، وضع في المدار، حام، دخل المدار، بقي في المدار، يدور في مدار | ||
ترکی | yörünge | ||
فرانسوی | orbite | ||
آلمانی | orbit | ||
اسپانیایی | orbita | ||
ایتالیایی | orbita | ||
مرتبط | حدقه، مسیر، مسیر دوران، حدود فعالیت، دایره، محفل، حوزه، محیط دایره، خط موازی، خط متوازی، مرکز، میانه، میان، وسط و نقطه مرکزی، محور، لولا، پاشنه، میله، محور چرخ، صندلی، مقر، جایگاه، مسند، جا، مدارراسالسرطان، مدارراس الجدی حاره، مفصل، بند | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "مدار" در زبان فارسی به معنای دایرهای است که یک جسم حول آن میچرخد، یا بهطور کلی به معنای هر نوع دایره، چرخش یا محدودهای که در آن موردی خاص در حال حرکت است، به کار میرود. این کلمه همچنین میتواند در اصطلاحات علمی و فنی نیز به کار برود. قواعد نگارش و استفاده از کلمه "مدار":
نتیجهگیری:استفاده صحیح از کلمه "مدار" به بافت و سیاق جمله بستگی دارد. این کلمه میتواند در زمینههای مختلف علمی، فنی یا فلسفی به کار رود و باید به معنای دقیق آن در هر متن توجه شود. | ||
واژه | مدار | ||
معادل ابجد | 245 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | madār | ||
معادل انگلیسی | circuit | ||
مرتبط با | علوم پایۀ پزشکی | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [عربی] | ||
مختصات | (مَ) [ ع . ] (اِ.) | ||
آواشناسی | madAr | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | واژههای مصوّب فرهنگستان | ||
نمایش تصویر | معنی مدار | ||
پخش صوت |
← مدار عصبی کلمه "مدار" در زبان فارسی به معنای دایرهای است که یک جسم حول آن میچرخد، یا بهطور کلی به معنای هر نوع دایره، چرخش یا محدودهای که در آن موردی خاص در حال حرکت است، به کار میرود. این کلمه همچنین میتواند در اصطلاحات علمی و فنی نیز به کار برود. جمعسازی: استفاده در جملات: معانی مختلف: نکات نگارشی: استفاده صحیح از کلمه "مدار" به بافت و سیاق جمله بستگی دارد. این کلمه میتواند در زمینههای مختلف علمی، فنی یا فلسفی به کار رود و باید به معنای دقیق آن در هر متن توجه شود.
1- دواير فرضي موازي باخط استوا
2- مسير
3- دور، گرد، پيرامون
4- حيطه، پهنه
5- مسير فرضي حركت انتقالي سيارات
6- مسير جريان (برق والكترومغناطيسي)
7- مركز
8- حلقه
9- دورزدن، گردش كردن
orbit, circle, parallel, center, pivot, seat, tropic, hinge
مدار، فلك، مسار الفلك، محجر العين، حجاج العين، وقب، دار، وضع في المدار، حام، دخل المدار، بقي في المدار، يدور في مدار
yörünge
orbite
orbit
orbita
orbita
حدقه، مسیر، مسیر دوران، حدود فعالیت، دایره، محفل، حوزه، محیط دایره، خط موازی، خط متوازی، مرکز، میانه، میان، وسط و نقطه مرکزی، محور، لولا، پاشنه، میله، محور چرخ، صندلی، مقر، جایگاه، مسند، جا، مدارراسالسرطان، مدارراس الجدی حاره، مفصل، بندقواعد نگارش و استفاده از کلمه "مدار":
نتیجهگیری: