مرئی
licenseمعنی کلمه مرئی
معنی واژه مرئی
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- قابل مشاهده، قابل رويت، رويت پذير، ديدني 2- پديدار، هويدا، ظاهر، پديد، آشكار، پيدا، ظاهر، محسوس، مشهود، معلوم، هويدا | ||
متضاد | مخفي، غيرمرئي، نامرئي | ||
انگلیسی | visan | ||
عربی | visan | ||
ترکی | görünür | ||
فرانسوی | visible | ||
آلمانی | sichtbar | ||
اسپانیایی | visible | ||
ایتالیایی | visibile | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "مرئی" در زبان فارسی به معنای "قابل مشاهده" یا "دیده شده" است. این کلمه از ریشه "رؤیت" (دیدن) مشتق شده و به طور خاص به شکل غیرمستقیم به حالت دیدنی اشاره دارد. در مورد نگارش و قواعد مربوط به این کلمه، نکات زیر را میتوان ذکر کرد:
به طور کلی، کلمه "مرئی" یکی از کلمات رسمی و کاربردی در زبان فارسی است که در متون علمی و ادبی به وفور دیده میشود. | ||
واژه | مرئی | ||
معادل ابجد | 251 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | mar'i | ||
معادل انگلیسی | visible | ||
مرتبط با | فیزیک- اپتیک | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (صفت) [عربی: مرئیّ] | ||
مختصات | (مَ یّ) [ ع . ] (اِمف .) | ||
آواشناسی | mar'i | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | واژههای مصوّب فرهنگستان | ||
نمایش تصویر | معنی مرئی | ||
پخش صوت |
ویژگی محدوده ای از طیف گستردۀ امواج الکترومغناطیسی که با چشم قابل دیدن است کلمه "مرئی" در زبان فارسی به معنای "قابل مشاهده" یا "دیده شده" است. این کلمه از ریشه "رؤیت" (دیدن) مشتق شده و به طور خاص به شکل غیرمستقیم به حالت دیدنی اشاره دارد. در مورد نگارش و قواعد مربوط به این کلمه، نکات زیر را میتوان ذکر کرد: نوشتار صحیح: کلمه "مرئی" به صورت "مرئی" نوشته میشود و املای آن به این شکل درست است. در نوشتار رسمی و ادبی، حتماً باید به نگارش آن توجه شود. آوایی: این کلمه به صورت "mar'i" تلفظ میشود. توجه به تلفظ صحیح آن اهمیت دارد. کاربرد در جمله: میتوان از این کلمه در جملهها به شکلهای زیر استفاده کرد: قواعد نحوی: "مرئی" معمولاً به عنوان صفت به کار میرود و میتواند برای توصیف اسماتی مثل "اشیاء"، "معلومات"، "صحنهها" و غیره استفاده شود. به طور کلی، کلمه "مرئی" یکی از کلمات رسمی و کاربردی در زبان فارسی است که در متون علمی و ادبی به وفور دیده میشود.
1- قابل مشاهده، قابل رويت، رويت پذير، ديدني
2- پديدار، هويدا، ظاهر، پديد، آشكار، پيدا، ظاهر، محسوس، مشهود، معلوم، هويدا
مخفي، غيرمرئي، نامرئي
visan
visan
görünür
visible
sichtbar
visible
visibile