منبع
licenseمعنی کلمه منبع
معنی واژه منبع
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | اصل، چشمه، سبب، سرچشمه، علت، ماخذ، مبداء، مرجع، منشا | ||
انگلیسی | source, original, fount, provenance, fountainhead, wellspring, parent, quarry, cause, headspring, rill, wellhead | ||
عربی | مصدر، منبع، سبب، منشأ، أصل، باب | ||
ترکی | kaynak | ||
فرانسوی | source | ||
آلمانی | quelle | ||
اسپانیایی | fuente | ||
ایتالیایی | fonte | ||
مرتبط | منشاء، مبدا، خاستگاه، مایه، عین، سر چشمه، مخزن، فواره، زادگاه، حد، منطقه قدرت یا درک، منبع خبر، اصل و سرچشمه، والدین، پدر یا مادر، معدن سنگ، شکار، صید، لاشه شکار، توده انباشته، موجب، جنبش، هدف، ورزش و اکروبات با سر، جویبار، جوی کوچک، شیارهای ساحلی دریا، سر دیوار، سرچاه نفت | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "منبع" به معنی منبع، مبدأ، یا سرچشمه است و در زبان فارسی کاربردهای مختلفی دارد. در اینجا به برخی از نکات قاعدهای و نگارشی مرتبط با این کلمه اشاره میشود:
با رعایت این نکات میتوان به درستی از کلمه "منبع" در نوشتار و گفتار استفاده کرد. | ||
واژه | منبع | ||
معادل ابجد | 162 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | mamba' | ||
معادل انگلیسی | source | ||
مرتبط با | مهندسی محیطزیست و انرژی | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [عربی، جمع: منابع] | ||
مختصات | (مَ بَ) [ ع . ] (اِ.) | ||
آواشناسی | manba' | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | واژههای مصوّب فرهنگستان | ||
نمایش تصویر | معنی منبع | ||
پخش صوت |
هر مکان یا وسیله یا فعالیتی که موجب انتشار مواد آلاینده در محیط شود متـ . چشمه کلمه "منبع" به معنی منبع، مبدأ، یا سرچشمه است و در زبان فارسی کاربردهای مختلفی دارد. در اینجا به برخی از نکات قاعدهای و نگارشی مرتبط با این کلمه اشاره میشود: جنس کلمه: "منبع" یک اسم مذکر است. لذا در جملات، میتوان از ضمیرهای مذکر برای اشاره به آن استفاده کرد. مفرد و جمع: "منبع" در حالت مفرد است و جمع آن "منابع" میباشد. برای مثال: استفاده در جملات: کلمه "منبع" معمولاً به همراه یک صفت یا قید به کار میرود که ویژگی یا نوع اطلاعات آن را مشخص کند. مثلاً: نحو و ساختار جملات: در جملات، میتوان "منبع" را به عنوان فاعل، مفعول یا مضافالیه به کار برد. با رعایت این نکات میتوان به درستی از کلمه "منبع" در نوشتار و گفتار استفاده کرد.
اصل، چشمه، سبب، سرچشمه، علت، ماخذ، مبداء، مرجع، منشا
source, original, fount, provenance, fountainhead, wellspring, parent, quarry, cause, headspring, rill, wellhead
مصدر، منبع، سبب، منشأ، أصل، باب
kaynak
source
quelle
fuente
fonte
منشاء، مبدا، خاستگاه، مایه، عین، سر چشمه، مخزن، فواره، زادگاه، حد، منطقه قدرت یا درک، منبع خبر، اصل و سرچشمه، والدین، پدر یا مادر، معدن سنگ، شکار، صید، لاشه شکار، توده انباشته، موجب، جنبش، هدف، ورزش و اکروبات با سر، جویبار، جوی کوچک، شیارهای ساحلی دریا، سر دیوار، سرچاه نفت