میدان
licenseمعنی کلمه میدان
معنی واژه میدان
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- زمين مسابقه، زمين بازي 2- ساحت، عرصه 3- فضا 4- گستره، محوطه 5- جولانگاه 6- صحنه، معركه 7- رزمگاه، مصافگاه 8- زمينه فعاليت | ||
انگلیسی | field, square, ground, plaza, battlefield, scope, ring, place, amplitude, purview, band, forum | ||
عربی | مجال، حقل، ميدان، ملعب، ساحة، صعيد، نطاق، ساحة المعركة، حقل بترول، باب، غيط حقل، ميداني، حقلي، مرن | ||
ترکی | kare | ||
فرانسوی | carré | ||
آلمانی | quadrat | ||
اسپانیایی | cuadrado | ||
ایتالیایی | piazza | ||
مرتبط | مزرعه، رشته، زمین، صحرا، مربع، مجذور، چهار گوش، توان دوم، خاک، زمینه، پایه، اساس، میدان عمومی، بازار، میدان محل معامله، میدان جنگ، نبردگاه، عرصه منازعه، مصاف، حوزه، قلمرو، وسعت، هدف، میدان دید، حلقه، انگشتر، گود، طنین، طوقه، محل، مکان، جایگاه، وهله، جا، دامنه، نوسان، میدان نوسان، بزرگی، فراوانی، حدود صلاحیت، مواد اساسی، حدود، باند، نوار، ارکستر، روبان، اتحاد، محکمه، دیوانخانه، محل اجتماع عموم، دادگاه | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "میدان" به عنوان یک اسم عمومی در زبان فارسی، از جنبههای مختلفی قابل بررسی است. در اینجا به برخی از قواعد و نکات نگارشی مربوط به این کلمه اشاره میکنم:
به طور کلی، "میدان" کلمهای رایج و پرکاربرد در زبان فارسی است که در متنهای مختلف از آن استفاده میشود. | ||
واژه | میدان | ||
معادل ابجد | 105 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
تلفظ | meydān | ||
معادل انگلیسی | field | ||
مرتبط با | فیزیک | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [پهلوی: medan] | ||
مختصات | (مِ) [ په . ] (اِ.) | ||
آواشناسی | meydAn | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | واژههای مصوّب فرهنگستان | ||
نمایش تصویر | معنی میدان | ||
پخش صوت |
نتیجۀ نمایش مجرد این نظر که ماده سرشت فضای پیرامون خود را تغییر می دهد کلمه "میدان" به عنوان یک اسم عمومی در زبان فارسی، از جنبههای مختلفی قابل بررسی است. در اینجا به برخی از قواعد و نکات نگارشی مربوط به این کلمه اشاره میکنم: نحوه نوشتار: کلمه "میدان" به همین شکل و بدون هیچگونه تغییر نوشتاری در متن نوشته میشود. معنی کلمه: "میدان" به معنای فضایی باز و بزرگ است که معمولاً در شهرها برای تجمعات، نمایشها، و فعالیتهای مختلف مورد استفاده قرار میگیرد. همچنین ممکن است به مفهوم "حوزه" یا "زمینه" نیز به کار رود. جمع کلمه: جمع "میدان"، "میدانها" یا "میدانها" است. به عنوان مثال: "در شهر چندین میدان بزرگ وجود دارد." مشتقات: از کلمه "میدان" مشتقات مختلفی ساخته میشود، نظیر "میدانی" (به معنای مربوط به میدان) و "میدانداری" (به معنای اداره و مدیریت میدان). استفاده در عبارات: کلمه "میدان" میتواند در عبارات مختلف بهکار رود؛ مثلاً "میدان آزادی"، "میدان جنگ" و ... نکات نگارشی: به طور کلی، "میدان" کلمهای رایج و پرکاربرد در زبان فارسی است که در متنهای مختلف از آن استفاده میشود.
1- زمين مسابقه، زمين بازي
2- ساحت، عرصه
3- فضا
4- گستره، محوطه
5- جولانگاه
6- صحنه، معركه
7- رزمگاه، مصافگاه
8- زمينه فعاليت
field, square, ground, plaza, battlefield, scope, ring, place, amplitude, purview, band, forum
مجال، حقل، ميدان، ملعب، ساحة، صعيد، نطاق، ساحة المعركة، حقل بترول، باب، غيط حقل، ميداني، حقلي، مرن
kare
carré
quadrat
cuadrado
piazza
مزرعه، رشته، زمین، صحرا، مربع، مجذور، چهار گوش، توان دوم، خاک، زمینه، پایه، اساس، میدان عمومی، بازار، میدان محل معامله، میدان جنگ، نبردگاه، عرصه منازعه، مصاف، حوزه، قلمرو، وسعت، هدف، میدان دید، حلقه، انگشتر، گود، طنین، طوقه، محل، مکان، جایگاه، وهله، جا، دامنه، نوسان، میدان نوسان، بزرگی، فراوانی، حدود صلاحیت، مواد اساسی، حدود، باند، نوار، ارکستر، روبان، اتحاد، محکمه، دیوانخانه، محل اجتماع عموم، دادگاه