میله
licenseمعنی کلمه میله
معنی واژه میله
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | مفتول | ||
انگلیسی | rod, bar, shaft, beam, probe, stem, shank, axle, arbor, pintle, fust, pivot, axis, pillar, scape, spit, stalk, style, tige, virgule | ||
عربی | قضيب، قصبة، عود، صولجان، صنارة صيد، مسدس، ذكر، العصوية جرثومة، القصبة مقياس للطول، عصا | ||
ترکی | kamış | ||
فرانسوی | tige | ||
آلمانی | stange | ||
اسپانیایی | vara | ||
ایتالیایی | asta | ||
مرتبط | چوب، عصا، میل، ترکه، برق گیر، بار، مانع، شمش، تیر، خط، محور، استوانه، چاه، بدنه، پرتو، شعاع، شاهین ترازو، تیغ، تیرعمارت، کاوشگر، کاوش، تحقیق، رسیدگی، میله استحکام، ساقه، ریشه، تنه، گردنه، دنباله، ساق پا، درشت نی، قصبه کبری، چرخ، چرخه، اسه، دنده، تاکستان، باغ میوه، چمن، الت مردی، ذکر، لولا، پاشنه، مدار، محور چرخ، قطب، محور تقارن، مهره اسه، ستون، رکن، پایه، ارکان، جرز، فرار، سابقهپر، وسیله فرار، هوس، تف، سیخ، بزاق، شمشیر، رطوبت، ساق، خرام، چیزی شبیه ساقه، سبک، شیوه، روش، استیل، سلیقه، علامتی تقسیم، اریبی | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "میله" در زبان فارسی به معنای یک حالت باریک و بلند است که در اشیاء مختلف کاربرد دارد. در اینجا به چند نکته دربارهی قواعد نگارشی و استعمال این کلمه اشاره میکنم:
با رعایت این نکات، میتوانید به خوبی از کلمه "میله" در نوشتار و گفتار خود استفاده کنید. | ||
واژه | میله | ||
معادل ابجد | 85 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | mile | ||
مرتبط با | مهندسی نقشه برداری | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [معرب. فارسی] | ||
مختصات | (لِ) (اِ.) | ||
آواشناسی | mile | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | واژههای مصوّب فرهنگستان | ||
نمایش تصویر | معنی میله | ||
پخش صوت |
← میلۀ نقشه برداری کلمه "میله" در زبان فارسی به معنای یک حالت باریک و بلند است که در اشیاء مختلف کاربرد دارد. در اینجا به چند نکته دربارهی قواعد نگارشی و استعمال این کلمه اشاره میکنم: نوشتار صحیح: کلمه "میله" به این شکل صحیح نوشته میشود و در فارسی بدون هیچ تغییراتی باقی میماند. تلفظ: تلفظ صحیح آن "میله" است و به دو سیلاب تقسیم میشود: می - له. استفاده در جملات: این کلمه میتواند به عنوان اسم در جملات به کار برود. به عنوان مثال: جمعسازی: جمع این کلمه به صورت "میلهها" است. مثلاً: نقش در جمله: "میله" معمولاً به عنوان اسم فاعل، مفعول یا متعلق به جملات مورد استفاده قرار میگیرد. با رعایت این نکات، میتوانید به خوبی از کلمه "میله" در نوشتار و گفتار خود استفاده کنید.
مفتول
rod, bar, shaft, beam, probe, stem, shank, axle, arbor, pintle, fust, pivot, axis, pillar, scape, spit, stalk, style, tige, virgule
قضيب، قصبة، عود، صولجان، صنارة صيد، مسدس، ذكر، العصوية جرثومة، القصبة مقياس للطول، عصا
kamış
tige
stange
vara
asta
چوب، عصا، میل، ترکه، برق گیر، بار، مانع، شمش، تیر، خط، محور، استوانه، چاه، بدنه، پرتو، شعاع، شاهین ترازو، تیغ، تیرعمارت، کاوشگر، کاوش، تحقیق، رسیدگی، میله استحکام، ساقه، ریشه، تنه، گردنه، دنباله، ساق پا، درشت نی، قصبه کبری، چرخ، چرخه، اسه، دنده، تاکستان، باغ میوه، چمن، الت مردی، ذکر، لولا، پاشنه، مدار، محور چرخ، قطب، محور تقارن، مهره اسه، ستون، رکن، پایه، ارکان، جرز، فرار، سابقهپر، وسیله فرار، هوس، تف، سیخ، بزاق، شمشیر، رطوبت، ساق، خرام، چیزی شبیه ساقه، سبک، شیوه، روش، استیل، سلیقه، علامتی تقسیم، اریبی