نفوذ
licenseمعنی کلمه نفوذ
معنی واژه نفوذ
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- رخنه، رسوخ، سرايت 2- تاثير، نفاذ 3- اعتبار، توانايي، قدرت | ||
انگلیسی | influence, penetration, infiltration, permeation, authority, influx, dominance, prestige, seepage, prevalence, force, leading, importance, insinuation, transpiration, transudation, infiltrate | ||
عربی | تأثير، نفوذ، سلطة، تأثير نفوذ، عامل مؤثر، فعالية، تدخل غير مشروع، أثر، أثر في | ||
ترکی | sızmak | ||
فرانسوی | infiltrer | ||
آلمانی | infiltrieren | ||
اسپانیایی | infiltrado | ||
ایتالیایی | infiltrarsi | ||
مرتبط | تاثیر، اعتبار، توانایی، تفوق، تجلی، فراست، نفوذ کاوش، کاوش، زیرکی، سرایت، تراوش، نشت، نشد، قدرت، اختیار، اجازه، تسلط، هجوم، ورود، ریزش، سلطه، غلبه، سبقت، قدر و منزلت، حیثیت، اب رو، رسوخ، چکه، مقدار رسوخ شده، شیوع، رواج، درجه شیوع، زور، نیرو، تحمیل، قوا، شدت، هدایت، راهنمایی، اهمیت، قدر، شان، تقاضا، تاب، دخول غیر مستقیم، اشاره، پیچ، رخنه یابی، تعرق، فراتراوش، ترشح، خروج، افشاء، فرانشت، عرق | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "نفوذ" به معنای ورود یا رخنه کردن به یک مکان، سیستم، یا وضعیت است و در زبان فارسی در جملات و متون مختلف به کار میرود. در زیر به برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه اشاره میکنم:
با رعایت این نکات، میتوانید از کلمه "نفوذ" به نحو صحیح و مؤثر در متون فارسی استفاده کنید. | ||
واژه | نفوذ | ||
معادل ابجد | 836 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | nofuz | ||
معادل انگلیسی | intrusion | ||
مرتبط با | زمین شناسی | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم مصدر) [عربی] | ||
مختصات | (نُ) [ ع . ] (اِ.) | ||
آواشناسی | nofuz | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | واژههای مصوّب فرهنگستان | ||
نمایش تصویر | معنی نفوذ | ||
پخش صوت |
جایگیری ماگما در سنگهای قدیمیتر کلمه "نفوذ" به معنای ورود یا رخنه کردن به یک مکان، سیستم، یا وضعیت است و در زبان فارسی در جملات و متون مختلف به کار میرود. در زیر به برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه اشاره میکنم: جایگاه کلمه در جمله: "نفوذ" معمولاً به عنوان اسم در جملات استفاده میشود. میتوان آن را به عنوان فاعل، مفعول، یا حتی قید مورد استفاده قرار داد. مثلاً: صرف و تصریف: این کلمه اسم است و بنابراین به صرف و تصریف نیاز ندارد؛ اما میتوان آن را به شکلهای مختلف به کار برد مانند "نفوذها" (جمع). تلفظ و نوشتار: تلفظ صحیح این کلمه "nafooz" است و باید بهدقت هجی شود. همچنین، در نوشتار باید دقت کرد که بدون اشتباه تایپی نگاشته شود. استفاده از کلمات همخانواده: در متن خود میتوانید از کلمات همخانواده یا مرتبط مانند "نفوذی"، "نفوذگر"، و "نفوذپذیری" استفاده کنید تا به تنوع واژگانی و غنای متن خود بیفزایید. پیشوند و پسوند: با افزودن پسوندها میتوان معانی مختلفی به کلمه "نفوذ" داد. به عنوان مثال، "نفوذپذیر" به معنای قادر به نفوذ، و "نفوذپذیری" به معنای ویژگی یا حالت نفوذپذیرفتن است. با رعایت این نکات، میتوانید از کلمه "نفوذ" به نحو صحیح و مؤثر در متون فارسی استفاده کنید.
1- رخنه، رسوخ، سرايت
2- تاثير، نفاذ
3- اعتبار، توانايي، قدرت
influence, penetration, infiltration, permeation, authority, influx, dominance, prestige, seepage, prevalence, force, leading, importance, insinuation, transpiration, transudation, infiltrate
تأثير، نفوذ، سلطة، تأثير نفوذ، عامل مؤثر، فعالية، تدخل غير مشروع، أثر، أثر في
sızmak
infiltrer
infiltrieren
infiltrado
infiltrarsi
تاثیر، اعتبار، توانایی، تفوق، تجلی، فراست، نفوذ کاوش، کاوش، زیرکی، سرایت، تراوش، نشت، نشد، قدرت، اختیار، اجازه، تسلط، هجوم، ورود، ریزش، سلطه، غلبه، سبقت، قدر و منزلت، حیثیت، اب رو، رسوخ، چکه، مقدار رسوخ شده، شیوع، رواج، درجه شیوع، زور، نیرو، تحمیل، قوا، شدت، هدایت، راهنمایی، اهمیت، قدر، شان، تقاضا، تاب، دخول غیر مستقیم، اشاره، پیچ، رخنه یابی، تعرق، فراتراوش، ترشح، خروج، افشاء، فرانشت، عرق