نوزاد
licenseمعنی کلمه نوزاد
معنی واژه نوزاد
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | baby, newborn, babe, hatchling, bambino, chick, grub | ||
عربی | طفل، طفل رضيع، ولد، فتاة، حبيب، امرأة، شخص، صغر، أطفالي، تصرف كالأطفال، دلل أو يعامل كالأطفال بعناة | ||
ترکی | bebek | ||
فرانسوی | bébé | ||
آلمانی | baby | ||
اسپانیایی | bebé | ||
ایتالیایی | bambino | ||
مرتبط | کودک، بچه، طفل، بچه کوچک، شخص ساده و معصوم، جوجه سراز تخم دراورده، جانور تازه متولد، تصویر مسیح در قنداق، جوجه، خوراک، مزدور، کرم حشره، بچه مگس، کوتوله، تازه زاییده شده، تازه تولد شده | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "نوزاد" در زبان فارسی به معنای کودک تازه به دنیا آمده است. قواعد فارسی و نگارشی مرتبط با این کلمه به شرح زیر است:
با توجه به این نکات، میتوان به روش صحیح و مؤثری از کلمه "نوزاد" در نوشتار و گفتار استفاده کرد. | ||
واژه | نوزاد | ||
معادل ابجد | 68 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
تلفظ | no[w]zād | ||
معادل انگلیسی | nascent | ||
مرتبط با | شیمی | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم، صفت) | ||
مختصات | (نُ) (ص مف .) | ||
آواشناسی | nowzAd | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | واژههای مصوّب فرهنگستان | ||
نمایش تصویر | معنی نوزاد | ||
پخش صوت |
ویژگی اتم یا ترکیبی ساده در لحظۀ آزاد شدن از ترکیب شیمیایی که در آن هنگام دارای فعالیت بیشتری نسبت به حالت معمولی است کلمه "نوزاد" در زبان فارسی به معنای کودک تازه به دنیا آمده است. قواعد فارسی و نگارشی مرتبط با این کلمه به شرح زیر است: نحوه نوشتار: این کلمه به صورت "نوزاد" نوشته میشود و باید به درستی املای آن رعایت شود. تلفظ: تلفظ صحیح این کلمه به صورت [nuˈzɒːd] است. جنس: "نوزاد" یک اسم ذکور است و برای هر دو جنسیت (مذکر و مؤنث) به کار میرود. جمع: جمع "نوزاد" به صورت "نوزادان" است. کاربرد: این کلمه در متون پزشکی، اجتماعی و روزمره برای اشاره به کودکان تازه متولد شده مورد استفاده قرار میگیرد. قید: در جملات میتوان از این کلمه به عنوان مفعول، فاعل یا قید بهره برد. به عنوان مثال: مخفف: در برخی متون غیررسمی ممکن است از اختصار "نوز." برای اشاره به آن استفاده شود، اما این کار در متون رسمی توصیه نمیشود. با توجه به این نکات، میتوان به روش صحیح و مؤثری از کلمه "نوزاد" در نوشتار و گفتار استفاده کرد.
baby, newborn, babe, hatchling, bambino, chick, grub
طفل، طفل رضيع، ولد، فتاة، حبيب، امرأة، شخص، صغر، أطفالي، تصرف كالأطفال، دلل أو يعامل كالأطفال بعناة
bebek
bébé
baby
bebé
bambino
کودک، بچه، طفل، بچه کوچک، شخص ساده و معصوم، جوجه سراز تخم دراورده، جانور تازه متولد، تصویر مسیح در قنداق، جوجه، خوراک، مزدور، کرم حشره، بچه مگس، کوتوله، تازه زاییده شده، تازه تولد شده