باریکه
licenseمعنی کلمه باریکه
معنی واژه باریکه
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- باريك، لاغراندام، ظريف 2- تكه باريك(كاغذ، پارچه و) 3- سطح درازو كمعرض (زمين و) 4- باب، بغاز، تنگه 5- اشعه، پرتو | ||
انگلیسی | tab,strip,slip,belt,isthmus,slice,stripe,berm,listel,slab,track | ||
عربی | عروة، سعر، حساب، بطاقة الأسعار، شريط الحذاء، مراقبة شديدة، مجسة الأذن، لسان، زود بعروة، فاتورة غير مدفوعة | ||
ترکی | dar | ||
فرانسوی | étroit | ||
آلمانی | eng | ||
اسپانیایی | angosto | ||
ایتالیایی | stretto | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "باریکه" در زبان فارسی به معنای نوار باریکی از چیزی است و به عنوان یک اسم به کار میرود. در استفاده از این کلمه و نگارش جملات، چندین نکتهی نگارشی و قواعدی وجود دارد:
استفاده صحیح و آگاهانه از این کلمه و توجه به قوانین نگارشی میتواند باعث بهبود کیفیت نوشتار شما شود. | ||
واژه | باریکه | ||
معادل ابجد | 238 | ||
تعداد حروف | 6 | ||
معادل انگلیسی | beam | ||
مرتبط با | فیزیک- اپتیک | ||
نقش دستوری | اسم | ||
آواشناسی | bArike | ||
الگوی تکیه | WWS | ||
شمارگان هجا | 3 | ||
منبع | واژههای مصوّب فرهنگستان | ||
نمایش تصویر | معنی باریکه | ||
پخش صوت |
دستۀ پرتوهای متمرکزی که تقریباً در یک جهت منتشر می شود کلمه "باریکه" در زبان فارسی به معنای نوار باریکی از چیزی است و به عنوان یک اسم به کار میرود. در استفاده از این کلمه و نگارش جملات، چندین نکتهی نگارشی و قواعدی وجود دارد: نقطهگذاری: در پایان جملات، اگر "باریکه" در یک جمله بیاید، باید به قواعد نقطهگذاری توجه داشت. مثلاً: "یک باریکه نور در اتاق افتاد." نوع کلمه: "باریکه" یک اسم است و معمولاً به عنوان فاعل یا مفعول در جملات استفاده میشود. به طور مثال: "باریکهای از نور به چشمم خورد." جمعسازی: برای جمع بستن "باریکه"، از "باریکهها" استفاده میشود. مثلاً: "این باریکهها درختان را از هم جدا میکنند." خودداری از جابهجایی غیرضروری: در نوشتن جملات، سعی کنید ordered و ساختارمند باشید، به ویژه هنگامی که از "باریکه" به عنوان صفت یا مفعول استفاده میکنید. استفاده صحیح و آگاهانه از این کلمه و توجه به قوانین نگارشی میتواند باعث بهبود کیفیت نوشتار شما شود.
1- باريك، لاغراندام، ظريف
2- تكه باريك(كاغذ، پارچه و)
3- سطح درازو كمعرض (زمين و)
4- باب، بغاز، تنگه
5- اشعه، پرتو
tab,strip,slip,belt,isthmus,slice,stripe,berm,listel,slab,track
عروة، سعر، حساب، بطاقة الأسعار، شريط الحذاء، مراقبة شديدة، مجسة الأذن، لسان، زود بعروة، فاتورة غير مدفوعة
dar
étroit
eng
angosto
stretto