ورودی
licenseمعنی کلمه ورودی
معنی واژه ورودی
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | در، دروازه، مدخل | ||
متضاد | خروجي | ||
انگلیسی | entrance, entry, arrival, importation, influx, ingress, accession, admittance, ingression, infare, inning, introgression, entree, introit | ||
عربی | مدخل، دخول، ظهور للمرة الأولى للمثل، بهج، فتن، نشى، سلب اللب | ||
ترکی | giriş | ||
فرانسوی | entrée | ||
آلمانی | eingang | ||
اسپانیایی | entrada | ||
ایتالیایی | entrata | ||
مرتبط | ورود، ورودیه، اجازه ورود، درون رفت، حق ورود، ثبت، دخول، راه، ادخال، مقدم، واردات، هجوم، نفوذ، ریزش، تاثیر، حق دخول، جلوس، تابع وصول، نزدیکی، پیشرفت، بار، اجازهء دخول، تصدیق، گذرایی، درون روی، وارد، مهمانی بمناسبت ورود، زمین باز یافته، دخو ل، غذای اصلی، اجازهء ورود، سرود افتتاحیه | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "ورودی" در زبان فارسی به معنی مکانی است که افراد یا اشیاء به آن وارد میشوند یا جایی که به یک سیستم یا دادهها دسترسی پیدا میشود. در زیر به برخی از نکات نگارشی و دستوری مرتبط با کلمه "ورودی" اشاره میشود:
این نکات به نحو مؤثری به نگارش و استفاده صحیح از کلمه "ورودی" کمک میکند. | ||
واژه | ورودی | ||
معادل ابجد | 226 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
معادل انگلیسی | input device, input | ||
مرتبط با | رایانه و فنّاوری اطلاعات | ||
نقش دستوری | صفت | ||
مختصات | ( ~.) [ ع - فا. ] (ص نسب .) | ||
آواشناسی | vorudi | ||
الگوی تکیه | WWS | ||
شمارگان هجا | 3 | ||
منبع | واژههای مصوّب فرهنگستان | ||
نمایش تصویر | معنی ورودی | ||
پخش صوت |
بخشی سخت افزاری از سامانه رایانه که برای ورود داده ها به سامانه طراحی می شود کلمه "ورودی" در زبان فارسی به معنی مکانی است که افراد یا اشیاء به آن وارد میشوند یا جایی که به یک سیستم یا دادهها دسترسی پیدا میشود. در زیر به برخی از نکات نگارشی و دستوری مرتبط با کلمه "ورودی" اشاره میشود: نوشتار درست: کلمه "ورودی" باید به شکل صحیح و با توجه به قوانین املایی نوشته شود. لازم به ذکر است که این کلمه به صورت "وَروِدی" خوانده میشود. عوامل نحوی: "ورودی" میتواند به عنوان اسم در جمله استفاده شود. به عنوان مثال: کاربردهای مختلف: این کلمه میتواند در زمینههای مختلفی مورد استفاده قرار گیرد، از جمله در علم کامپیوتر، مهندسی، و عموم موارد روزمره که نیاز به مشخص کردن نقطه ورود دارند. جمع و جمع بستن: در فارسی میتوان برای جمع بستن کلمه "ورودی"، از "ورودیها" استفاده کرد: مفاهیم هممعنی و مترادف: ممکن است واژههای هممعنی یا مرتبطی با "ورودی" وجود داشته باشد، مانند "دروازه" یا "نقطه ورود" که بسته به متن ممکن است مناسب باشند. این نکات به نحو مؤثری به نگارش و استفاده صحیح از کلمه "ورودی" کمک میکند.
در، دروازه، مدخل
خروجي
entrance, entry, arrival, importation, influx, ingress, accession, admittance, ingression, infare, inning, introgression, entree, introit
مدخل، دخول، ظهور للمرة الأولى للمثل، بهج، فتن، نشى، سلب اللب
giriş
entrée
eingang
entrada
entrata
ورود، ورودیه، اجازه ورود، درون رفت، حق ورود، ثبت، دخول، راه، ادخال، مقدم، واردات، هجوم، نفوذ، ریزش، تاثیر، حق دخول، جلوس، تابع وصول، نزدیکی، پیشرفت، بار، اجازهء دخول، تصدیق، گذرایی، درون روی، وارد، مهمانی بمناسبت ورود، زمین باز یافته، دخو ل، غذای اصلی، اجازهء ورود، سرود افتتاحیه