وقفه
licenseمعنی کلمه وقفه
معنی واژه وقفه
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | ايست، بند، تعطيل، توقف، درنگ، ركود، سكته، سكون، فترت، فرصت، متاركه، مكث | ||
متضاد | پويايي | ||
انگلیسی | break, pause, interval, hiatus, standstill, gap, timeout, suspension, paralysis, cease, deadlock, abeyance, caesura, jib, stick, chasm, desuetude, station, interruption | ||
عربی | كسر، فاصل، قطع، تكسر، تقطع، فصل، خرق، إستبدل قطع النقد، جرح، سحق، حطم، اقتحم، أوقف، ترك، انتهك، نقض، شق طريقه، فر من، جزأ، فرق الشمل، دحض، روض، أضعف، أرهق، فلس، نزل رتبته، كسر إضرابا، تفوق، عود، خفض السعر، وضع حدا، قطع الصمت، شق سطح كذا، نصحه، فضى بمكنون صدره، أذاع، غير إتجاه شىء ما، انفجر، وقعه في الأفلاس، حطم إنسان، استراحة، فرصة، راحة قصيرة، التغير، فجوة، انطلاق، اندفاع، انبلاج، أفسي، ثعرة، محاولة هرب، البياض فراغ بين فقرتين، إنقطاع متعمد في التليفزيون، تغير ملحوظ في الطريقة، بلغ، علامة الحذف هي ثلاث نقاط | ||
ترکی | kırmak | ||
فرانسوی | casser | ||
آلمانی | brechen | ||
اسپانیایی | romper | ||
ایتالیایی | rottura | ||
مرتبط | شکست، شکاف، تنفس، شکستگی، تفریح، سکوت، مکی، فاصله، مدت، فرجه، خلال، التقای دو حرف با صدا، ایست، تعطیل، ثابت، بدون حرکت، درز، رخنه، دهنه، شق، تایم، مهلت، ساعت غیبت کارگر، تعلیق، سوسپانسیون، تاخیر، فلج، رخوت، از کار افتادگی، عجز، بی حالی، بن بست، بی تکلیفی، بیتکلیفی، دهان، لب زیرین، حرف، ارواره، بادبان سه گوش جلو کشتی، چوب، چماق، عصا، چوب دستی، شلاق، فرق بسیار، پرتگاه عظیم، عدم استعمال، ترک، موقوف شدگی، ایستگاه، مرکز، جایگاه، مقام، موقعیت | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "وقفه" در زبان فارسی به معنای توقف یا مکث در یک فعالیت یا فرآیند به کار میرود. در اینجا برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با استفاده از این کلمه را بررسی میکنیم:
با رعایت این نکات، میتوان از کلمه "وقفه" به درستی و مؤثر استفاده کرد. | ||
واژه | وقفه | ||
معادل ابجد | 191 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | vaqfe | ||
معادل انگلیسی | interrupt | ||
مرتبط با | رایانه و فنّاوری اطلاعات | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم مصدر) [عربی: وقفَة] | ||
مختصات | (وَ فِ یا فَ) [ ازع . ] (اِمص .) | ||
آواشناسی | vaqfe | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | واژههای مصوّب فرهنگستان | ||
نمایش تصویر | معنی وقفه | ||
پخش صوت |
رویدادی که باعث میشود تا یک برنامۀ درحالاجرا بهطور موقت به حالت تعلیق درآید کلمه "وقفه" در زبان فارسی به معنای توقف یا مکث در یک فعالیت یا فرآیند به کار میرود. در اینجا برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با استفاده از این کلمه را بررسی میکنیم: استفاده درست: کلمه "وقفه" باید بهدرستی در جملات به کار رود. به عنوان مثال: "در طول جلسه، چندین وقفۀ کوتاه داشتهایم." جایگاه در جمله: کلمه "وقفه" معمولاً در جملات به عنوان اسم به کار میرود و میتواند در جایگاه فاعل، مفعول و یا مضافالیه قرار گیرد. مثال: "وقفهای در کار ایجاد شد." قید کردن نوع وقفه: برای دقت بیشتر، میتوان نوع وقفه را نیز مشخص کرد. مثلاً: "وقفهی طولانی"، "وقفهی کوتاه". نکات نگارشی: با رعایت این نکات، میتوان از کلمه "وقفه" به درستی و مؤثر استفاده کرد.
ايست، بند، تعطيل، توقف، درنگ، ركود، سكته، سكون، فترت، فرصت، متاركه، مكث
پويايي
break, pause, interval, hiatus, standstill, gap, timeout, suspension, paralysis, cease, deadlock, abeyance, caesura, jib, stick, chasm, desuetude, station, interruption
كسر، فاصل، قطع، تكسر، تقطع، فصل، خرق، إستبدل قطع النقد، جرح، سحق، حطم، اقتحم، أوقف، ترك، انتهك، نقض، شق طريقه، فر من، جزأ، فرق الشمل، دحض، روض، أضعف، أرهق، فلس، نزل رتبته، كسر إضرابا، تفوق، عود، خفض السعر، وضع حدا، قطع الصمت، شق سطح كذا، نصحه، فضى بمكنون صدره، أذاع، غير إتجاه شىء ما، انفجر، وقعه في الأفلاس، حطم إنسان، استراحة، فرصة، راحة قصيرة، التغير، فجوة، انطلاق، اندفاع، انبلاج، أفسي، ثعرة، محاولة هرب، البياض فراغ بين فقرتين، إنقطاع متعمد في التليفزيون، تغير ملحوظ في الطريقة، بلغ، علامة الحذف هي ثلاث نقاط
kırmak
casser
brechen
romper
rottura
شکست، شکاف، تنفس، شکستگی، تفریح، سکوت، مکی، فاصله، مدت، فرجه، خلال، التقای دو حرف با صدا، ایست، تعطیل، ثابت، بدون حرکت، درز، رخنه، دهنه، شق، تایم، مهلت، ساعت غیبت کارگر، تعلیق، سوسپانسیون، تاخیر، فلج، رخوت، از کار افتادگی، عجز، بی حالی، بن بست، بی تکلیفی، بیتکلیفی، دهان، لب زیرین، حرف، ارواره، بادبان سه گوش جلو کشتی، چوب، چماق، عصا، چوب دستی، شلاق، فرق بسیار، پرتگاه عظیم، عدم استعمال، ترک، موقوف شدگی، ایستگاه، مرکز، جایگاه، مقام، موقعیت