برآمدگی
licenseمعنی کلمه برآمدگی
معنی واژه برآمدگی
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1-آماس، باد، تورم، نفخ، ورم 2- برجستگي | ||
متضاد | فرورفتگي | ||
انگلیسی | bump, bulge, protuberance, ganglion, tumor, promontory, burr, convexity, excrescence, excrescency, gibbosity, granulation, knob, knop, knur, knurl, ledge, mound, node, nodule, nook, nub, outgrowth, overhang, projection, ridge, stigma, turgescence, verruca, whaleback, eminence, eminency, protuberancy, tumour | ||
عربی | نتوء، كدمة، رج، صرع، صدم، ارتطم، أزاح، ضربة، دقدق، ورم | ||
ترکی | çarpmak | ||
فرانسوی | bosse | ||
آلمانی | stoßen | ||
اسپانیایی | bulto | ||
ایتالیایی | colpo | ||
مرتبط | ضربت، دست انداز جاده، تکان سخت، تکان ناگهانی، بر امدگی، ضربت حاصله دراثر تکان سخت، تحدب، صعود، شکم، بالارفتگی، قلنبگی، بادکردگی، غده عصبی، غده لنفاوی، گره، تومور، غده، دشبل، خیز، پرتگاه، دماغه، دماغه بلند، تیغ، پوست زبرو خاردارمیوه، حدبه، کوژی، زائده، رویش ناهنجار، زیادی، اماس گیاهی یا حیوانی، رویش نانجار نسوج، رشد زائد، قوز، پیش امدگی، دانه، دانه دانه سازی، دانه دور زخم، گوشت نو بالاوری، دستگیره، دکمه، دسته، قبه، برجستگی، غنچه، لاوک، قلاب نخ، گرهدرخت، کنگره، تپه، لبه، طاقچه، پشته، ماهور، خرپشته، اشکال، دشواری، کلوخه، وابستگی به گره، قلنبه کوچک، عقده، قطعه زمین پیش امده، گوشه، مامن، تکه، قلنبه، نتیجه، حاصل، دارای برامدگی، گوشت زیادی، تاق نما، طرح، پروژه، تصویر، تجسم، پرتاب، خط الراس، مرز، سلسله کوه، سلسله، کلاله، داغ ننگ، لکه ننگ، داغ، خال، اماس، تکبر، زگیل، زگیل گوشتی، گندمه، هر جسمی شبیه پشت بالن، علو، مقام، عالیجناب، تعالی، بزرگی، جاه | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "برآمدگی" در زبان فارسی به معنای برجستگی یا برآمده بودن یک سطح یا جسم استفاده میشود. در اینجا به چند نکته قواعدی و نگارشی درباره این کلمه اشاره میکنم:
با رعایت این نکات میتوانید به بهبود نگارش خود در استفاده از کلمه "برآمدگی" کمک کنید. | ||
واژه | برآمدگی | ||
معادل ابجد | 277 | ||
تعداد حروف | 7 | ||
معادل انگلیسی | ridge | ||
مرتبط با | پزشکی-دندانپزشکی | ||
نقش دستوری | اسم | ||
آواشناسی | barAmadegi | ||
الگوی تکیه | WWWWS | ||
شمارگان هجا | 5 | ||
منبع | واژههای مصوّب فرهنگستان | ||
نمایش تصویر | معنی برآمدگی | ||
پخش صوت |
در کالبدشناسی، ساختاری برآمده و برجسته کلمه "برآمدگی" در زبان فارسی به معنای برجستگی یا برآمده بودن یک سطح یا جسم استفاده میشود. در اینجا به چند نکته قواعدی و نگارشی درباره این کلمه اشاره میکنم: نحوه نگارش: کلمه "برآمدگی" به صورت صحیح به همین شکل نوشته میشود. توجه کنید که این کلمه از ترکیب "برآمد" و پسوند "-گی" ساخته شده است. جنس و نوع: "برآمدگی" یک اسم است و به صورت مؤنث در زبان فارسی به کار میرود. صرف و نحو: این کلمه میتواند در جملات به عنوان فاعل، مفعول یا متمم استفاده شود. به عنوان مثال: همخانوادهها: کلمه "برآمدگی" با کلمات دیگری از قبیل "برآمدن"، "برآمد"، و "برآمدگیهای طبیعی" همخانواده است. نکات لغوی: در نگارش متون، به معنای دقیقی که کلمه "برآمدگی" دارد توجه کنید. این کلمه در متون علمی یا فنی بیشتر به کار میرود. با رعایت این نکات میتوانید به بهبود نگارش خود در استفاده از کلمه "برآمدگی" کمک کنید.
1-آماس، باد، تورم، نفخ، ورم
2- برجستگي
فرورفتگي
bump, bulge, protuberance, ganglion, tumor, promontory, burr, convexity, excrescence, excrescency, gibbosity, granulation, knob, knop, knur, knurl, ledge, mound, node, nodule, nook, nub, outgrowth, overhang, projection, ridge, stigma, turgescence, verruca, whaleback, eminence, eminency, protuberancy, tumour
نتوء، كدمة، رج، صرع، صدم، ارتطم، أزاح، ضربة، دقدق، ورم
çarpmak
bosse
stoßen
bulto
colpo
ضربت، دست انداز جاده، تکان سخت، تکان ناگهانی، بر امدگی، ضربت حاصله دراثر تکان سخت، تحدب، صعود، شکم، بالارفتگی، قلنبگی، بادکردگی، غده عصبی، غده لنفاوی، گره، تومور، غده، دشبل، خیز، پرتگاه، دماغه، دماغه بلند، تیغ، پوست زبرو خاردارمیوه، حدبه، کوژی، زائده، رویش ناهنجار، زیادی، اماس گیاهی یا حیوانی، رویش نانجار نسوج، رشد زائد، قوز، پیش امدگی، دانه، دانه دانه سازی، دانه دور زخم، گوشت نو بالاوری، دستگیره، دکمه، دسته، قبه، برجستگی، غنچه، لاوک، قلاب نخ، گرهدرخت، کنگره، تپه، لبه، طاقچه، پشته، ماهور، خرپشته، اشکال، دشواری، کلوخه، وابستگی به گره، قلنبه کوچک، عقده، قطعه زمین پیش امده، گوشه، مامن، تکه، قلنبه، نتیجه، حاصل، دارای برامدگی، گوشت زیادی، تاق نما، طرح، پروژه، تصویر، تجسم، پرتاب، خط الراس، مرز، سلسله کوه، سلسله، کلاله، داغ ننگ، لکه ننگ، داغ، خال، اماس، تکبر، زگیل، زگیل گوشتی، گندمه، هر جسمی شبیه پشت بالن، علو، مقام، عالیجناب، تعالی، بزرگی، جاه