برآورد
licenseمعنی کلمه برآورد
معنی واژه برآورد
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- ارزيابي، برانداز، تخمين، سنجش، تقويم 2- ارزشگذاري، قيمتگذاري 3- تخمين زدن، تقويم كردن | ||
انگلیسی | estimate,estimation,survey,assessment,calculation | ||
عربی | تقدير، تقييم، تخمين، تثمين، قدر، حزر، ثمن، قوم، خمن، استنتج | ||
ترکی | tahmin etmek | ||
فرانسوی | estimation | ||
آلمانی | schätzen | ||
اسپانیایی | estimar | ||
ایتالیایی | stima | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "برآورد" در زبان فارسی به معنای تخمین یا محاسبه کردن یک مقدار یا وضعیت خاص است. در نوشتار فارسی، رعایت قواعد نگارشی مهم است. در زیر به برخی از نکات مربوط به استفاده و نگارش این کلمه میپردازیم:
با رعایت این نکات، میتوان از کلمه "برآورد" در نوشتار فارسی به شکل مؤثر و درست استفاده کرد. | ||
واژه | برآورد | ||
معادل ابجد | 413 | ||
تعداد حروف | 6 | ||
تلفظ | bar[']āva(o)rd | ||
معادل انگلیسی | estimation | ||
مرتبط با | ریاضی | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم مصدر) | ||
مختصات | ( ~. وَ یا وُ) (مص مر.) | ||
آواشناسی | barAvard | ||
الگوی تکیه | WWS | ||
شمارگان هجا | 3 | ||
منبع | واژههای مصوّب فرهنگستان | ||
نمایش تصویر | معنی برآورد | ||
پخش صوت |
شیوه ای آماری برای ارائۀ فرمولی که بتواند تحت شرایطی معین با استفاده از مقدار مشاهدات نمونه ای، تقریبی را برای یک پارامتر ارائه کند کلمه "برآورد" در زبان فارسی به معنای تخمین یا محاسبه کردن یک مقدار یا وضعیت خاص است. در نوشتار فارسی، رعایت قواعد نگارشی مهم است. در زیر به برخی از نکات مربوط به استفاده و نگارش این کلمه میپردازیم: نوشتار صحیح: کلمه "برآورد" به همین شکل نوشته میشود و با حروف جداگانه نباید نوشته شود. جنس و تعداد: این کلمه یک اسم است و میتواند در حالت جمع نیز به کار رود. برای مثال: "برآوردها". استفاده در جملات: میتوان از این کلمه در جملات مختلف بهره برد. به عنوان مثال: پیشوند و پسوند: "برآورد" میتواند با پیشوندها و پسوندهای مختلف ترکیب شود؛ مانند "برآورد کردن" (فعل) یا "برآوردی" (صفت). تناسب معنایی: در متنهای علمی، مالی و مدیریتی معمولاً این واژه کاربرد بسیاری دارد و بهتر است با دقت و با توجه به زمینه معنایی متن استفاده شود. با رعایت این نکات، میتوان از کلمه "برآورد" در نوشتار فارسی به شکل مؤثر و درست استفاده کرد.
1- ارزيابي، برانداز، تخمين، سنجش، تقويم
2- ارزشگذاري، قيمتگذاري
3- تخمين زدن، تقويم كردن
estimate,estimation,survey,assessment,calculation
تقدير، تقييم، تخمين، تثمين، قدر، حزر، ثمن، قوم، خمن، استنتج
tahmin etmek
estimation
schätzen
estimar
stima