برخورد
licenseمعنی کلمه برخورد
معنی واژه برخورد
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- تماس، ديدار، ملاقات 2- رفتار، سلوك، معامله 3- اصابت، التقا، تلاقي 4- زدوخورد 5- مشاجره (لفظي)، درگيري 6- اصطكاك 7- تصادم، تصادف 8- شيوهرفتار | ||
انگلیسی | collision, encounter, conflict, clash, incidence, meeting, strike, reception, smash, confluence, affection, greeting, conflux, contiguity, osculation, tilt, contact | ||
عربی | تصادم، تضارب، تعارض، الاصطدام | ||
ترکی | Çarpışma | ||
فرانسوی | collision | ||
آلمانی | kollision | ||
اسپانیایی | colisión | ||
ایتالیایی | collisione | ||
مرتبط | تلافی، مواجهه، رویارویی، تضاد، مناقشه، کشمکش، مغایرت، نبرد، تصادم شدید کردن، وقوع، انتشار، شیوع مرض، تعلق واقعی مالیات، مشمولیت، جلسه، نشست، مجمع، جماعت، اعتصاب، ضربه، ضربت، ضرب، پذیرش، پذیرایی، دریافت، مهمانی، قبول، سر و صدا، تلاقی، همریزگاه، همریختنگاه، اتصال یا تلاقی دو نهر، عاطفه، محبت، مهربانی، تاثیر، ابتلاء، سلام، درود، خوشامد، تبریکات، خوش آمد، مجاورت، نزدیکی، وابستگی، ربط، بوسه، اشتراک صفات، شیب، کجی، تمایل، پرتاب، مسابقه نیزه سواری، اتصال، قباله، مخابره | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "برخورد" در زبان فارسی میتواند معانی و کاربردهای مختلفی داشته باشد. در اینجا به برخی از قواعد و نکات نگارشی مربوط به این کلمه اشاره میکنم:
با رعایت این نکات، میتوان به بهبود نگارش و استفاده درست از کلمه "برخورد" در متون مختلف کمک کرد. | ||
واژه | برخورد | ||
معادل ابجد | 1012 | ||
تعداد حروف | 6 | ||
تلفظ | barxord | ||
معادل انگلیسی | collision | ||
مرتبط با | فیزیک | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (بن ماضیِ برخوردن، اسم مصدر) | ||
مختصات | (بَ خُ) (مص مر. اِمص .) | ||
آواشناسی | barxord | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | واژههای مصوّب فرهنگستان | ||
نمایش تصویر | معنی برخورد | ||
پخش صوت |
برهم کنش حاصل از نزدیکی دو یا چند ذره در بازۀ زمانی کوتاه، که در آن تکانۀ کل ذرات پایسته می ماند کلمه "برخورد" در زبان فارسی میتواند معانی و کاربردهای مختلفی داشته باشد. در اینجا به برخی از قواعد و نکات نگارشی مربوط به این کلمه اشاره میکنم: معناشناسی: "برخورد" به معنای تماس یا مواجهه با چیزی یا کسی است. برای مثال، میتواند به معنای برخورد فیزیکی (مانند تصادف خودرو) یا برخورد نظری (مانند دیدگاههای مختلف) باشد. نحوه نوشتن: "برخورد" به عنوان یک کلمه، بدون هیچ فاصله یا نشانهای به کار میرود و باید به درستی نوشته شود. کاربرد در جمله: این کلمه به عنوان اسم، میتواند در جملات مختلف به کار برود. مثال: "برخورد این دو نظریه باعث ایجاد بحث و جدل شد." جمع و مفرد: "برخورد" به صورت مفرد است و برای جمع آن میتوان از "برخوردها" استفاده کرد. توجه به همنشینی: وقتی "برخورد" با دیگر کلمات ترکیب میشود، به ترکیبهای مختلفی دست مییابیم. مانند "برخورد فرهنگی"، "برخورد اجتماعی"، "برخورد فیزیکی"، که هرکدام معنی و مفهوم خاص خود را دارند. با رعایت این نکات، میتوان به بهبود نگارش و استفاده درست از کلمه "برخورد" در متون مختلف کمک کرد.
1- تماس، ديدار، ملاقات
2- رفتار، سلوك، معامله
3- اصابت، التقا، تلاقي
4- زدوخورد
5- مشاجره (لفظي)، درگيري
6- اصطكاك
7- تصادم، تصادف
8- شيوهرفتار
collision, encounter, conflict, clash, incidence, meeting, strike, reception, smash, confluence, affection, greeting, conflux, contiguity, osculation, tilt, contact
تصادم، تضارب، تعارض، الاصطدام
Çarpışma
collision
kollision
colisión
collisione
تلافی، مواجهه، رویارویی، تضاد، مناقشه، کشمکش، مغایرت، نبرد، تصادم شدید کردن، وقوع، انتشار، شیوع مرض، تعلق واقعی مالیات، مشمولیت، جلسه، نشست، مجمع، جماعت، اعتصاب، ضربه، ضربت، ضرب، پذیرش، پذیرایی، دریافت، مهمانی، قبول، سر و صدا، تلاقی، همریزگاه، همریختنگاه، اتصال یا تلاقی دو نهر، عاطفه، محبت، مهربانی، تاثیر، ابتلاء، سلام، درود، خوشامد، تبریکات، خوش آمد، مجاورت، نزدیکی، وابستگی، ربط، بوسه، اشتراک صفات، شیب، کجی، تمایل، پرتاب، مسابقه نیزه سواری، اتصال، قباله، مخابره