بیمار
licenseمعنی کلمه بیمار
معنی واژه بیمار
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | آهمند، بستري، دردمند، رنجور، سقيم، عليل، عليلالمزاج، مريض، معلول، منهوك، ناتندرست، ناخوش، ناسالم | ||
متضاد | سالم | ||
انگلیسی | patient, sick, ill, sickly, unhealthy, bedfast, bedrid, bedridden, woozy | ||
عربی | المريض، صابر، زبون، صبور، حليم، طويل الأناة، صامد، مريض | ||
ترکی | hasta | ||
فرانسوی | patient | ||
آلمانی | geduldig | ||
اسپانیایی | paciente | ||
ایتالیایی | paziente | ||
مرتبط | مریض، حالندار، خسته، ناخوش، علیل، ناساز، بد، سوء، ناشی، رنجور، ناتوان، ناسالم، غیر سالم، ناتندرست، ناخوشی اور، بستری، گیج و منگ، کسل | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "بیمار" در زبان فارسی میتواند به عنوان اسم و نیز صفت به کار رود. در زیر به برخی از قواعد و نکات نگارشی مربوط به این کلمه اشاره میشود:
با رعایت این نکات، میتوانید از کلمه "بیمار" به درستی و به طور مؤثر در نوشتار خود استفاده کنید. | ||
واژه | بیمار | ||
معادل ابجد | 253 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
تلفظ | bimār | ||
مرتبط با | پزشکی | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (اسم، صفت) (پزشکی) | ||
مختصات | (ص .) | ||
آواشناسی | bimAr | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | واژههای مصوّب فرهنگستان | ||
نمایش تصویر | معنی بیمار | ||
پخش صوت |
← بدحال کلمه "بیمار" در زبان فارسی میتواند به عنوان اسم و نیز صفت به کار رود. در زیر به برخی از قواعد و نکات نگارشی مربوط به این کلمه اشاره میشود: معنی: "بیمار" به معنای فردی است که به علت بیماری یا آسیب، سلامت خود را از دست داده است. همچنین به عنوان صفت، میتواند به حالتی از فرد اشاره کند که بیمار است. جنس و تعداد: کاربرد در جملات: قواعد نگارشی: با رعایت این نکات، میتوانید از کلمه "بیمار" به درستی و به طور مؤثر در نوشتار خود استفاده کنید.
آهمند، بستري، دردمند، رنجور، سقيم، عليل، عليلالمزاج، مريض، معلول، منهوك، ناتندرست، ناخوش، ناسالم
سالم
patient, sick, ill, sickly, unhealthy, bedfast, bedrid, bedridden, woozy
المريض، صابر، زبون، صبور، حليم، طويل الأناة، صامد، مريض
hasta
patient
geduldig
paciente
paziente
مریض، حالندار، خسته، ناخوش، علیل، ناساز، بد، سوء، ناشی، رنجور، ناتوان، ناسالم، غیر سالم، ناتندرست، ناخوشی اور، بستری، گیج و منگ، کسل