پاره
licenseمعنی کلمه پاره
معنی واژه پاره
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- برخ، برخه، تكه، جزء، قطعه، لخت 2- بهر، حصه، قسمت 3- بخش، فصل 4- دريده، شرحه، گسسته، گسيخته 5- ژنده، غاز، فرسوده، مندرس 6- خرقه، مرقع، وصله 7- پرش، پرواز، پريدن 8- باج، خراج، رشوت، رشوه 9- كود | ||
انگلیسی | part, fragment, piece, shred, portion, bit, scrap, rag, bribe, fritter, mammock, tear | ||
عربی | جزء، جانب، مشاركة، قسم، دور، منطقة، طرف، قطعة، حصة، مقطع، قطعة غيار، فرق، حي، شعر مفرق، دور على المسرح، توزيع، جزئيا، شارك، شق، فصل، تمزق، تفرق، رحل، فرق الشعر، انصرف، وزع، تخلى | ||
ترکی | yırtık | ||
فرانسوی | déchiré | ||
آلمانی | zerrissen | ||
اسپانیایی | rasgado | ||
ایتالیایی | strappato | ||
مرتبط | عضو، نقطه، تکه، خرده، قطعات متلاشی، باقی مانده، مهره، عدد، ذره، سرتکه پارچه، سهم، نصیب، مته، لقمه، قراضه، اوراق، ته مانده، ماشین الات اوراق، کهنه، لباس مندرس، لته، بدکند، خاگینه گوشت دار، ریزه، دم قیچی، برش | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "پاره" در زبان فارسی معانی و استفادههای مختلفی دارد. در زیر به برخی از قواعد و نکات نگارشی آن اشاره میشود:
با توجه به نکات فوق میتوان "پاره" را در متون مختلف به درستی استفاده کرد و از زیباییهای زبان فارسی بهرهبرد. | ||
واژه | پاره | ||
معادل ابجد | 208 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | pare | ||
معادل انگلیسی | part | ||
مرتبط با | علوم مهندسی | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (اسم) [پهلوی: pārak] | ||
مختصات | (رِ) [ په . ] ( اِ.) | ||
آواشناسی | pAre | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | واژههای مصوّب فرهنگستان | ||
نمایش تصویر | معنی پاره | ||
پخش صوت |
بخشی از یک سامانه که خود بهتنهایی به کار نرود و قابل تجزیه و تقسیم به اجزای دیگر نباشد متـ . قطعه کلمه "پاره" در زبان فارسی معانی و استفادههای مختلفی دارد. در زیر به برخی از قواعد و نکات نگارشی آن اشاره میشود: مفهوم و معانی: استفادههای مختلف: قواعد نگارشی: جدولبندی صفت و اسم: با توجه به نکات فوق میتوان "پاره" را در متون مختلف به درستی استفاده کرد و از زیباییهای زبان فارسی بهرهبرد.
1- برخ، برخه، تكه، جزء، قطعه، لخت
2- بهر، حصه، قسمت
3- بخش، فصل
4- دريده، شرحه، گسسته، گسيخته
5- ژنده، غاز، فرسوده، مندرس
6- خرقه، مرقع، وصله
7- پرش، پرواز، پريدن
8- باج، خراج، رشوت، رشوه
9- كود
part, fragment, piece, shred, portion, bit, scrap, rag, bribe, fritter, mammock, tear
جزء، جانب، مشاركة، قسم، دور، منطقة، طرف، قطعة، حصة، مقطع، قطعة غيار، فرق، حي، شعر مفرق، دور على المسرح، توزيع، جزئيا، شارك، شق، فصل، تمزق، تفرق، رحل، فرق الشعر، انصرف، وزع، تخلى
yırtık
déchiré
zerrissen
rasgado
strappato
عضو، نقطه، تکه، خرده، قطعات متلاشی، باقی مانده، مهره، عدد، ذره، سرتکه پارچه، سهم، نصیب، مته، لقمه، قراضه، اوراق، ته مانده، ماشین الات اوراق، کهنه، لباس مندرس، لته، بدکند، خاگینه گوشت دار، ریزه، دم قیچی، برش