پیوند
licenseمعنی کلمه پیوند
معنی واژه پیوند
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- اتصال، پيوستگي، ربط 2- ازدواج، مواصلت، نكاح، وصال، وصل 3- بستگي، خويشي، رابطه، نزديكي 4- اتحاد، اتصال، ارتباط، انتساب، بند، ربط | ||
متضاد | انفصال | ||
انگلیسی | link, graft, linkage, connection, grafting, nexus, union, synthesis, ligament, confederacy, slur, hyphen, zonule | ||
عربی | ربط، وصل، ارتبط، زاوج، صلة، رابط، علاقة، اتصال، حلقة في سلسلة، وصلة | ||
ترکی | bağlantı | ||
فرانسوی | lien | ||
آلمانی | verknüpfung | ||
اسپانیایی | enlace | ||
ایتالیایی | collegamento | ||
مرتبط | زنجیر، قلاب، حلقه زنجیر، دانه زنجیر، اختلاس، سوء استفاده، قلمه، پیوند بافت، پیوند گیاه، وسیله ارتباط، بهم پیوستگی، حلقههای زنجیر، پیوستگی، سلسله، رابطه داخلی، گروه متحد، اتحادیه، اجتماع، وصلت، ائتلاف، ترکیب، تلفیق، امتزاج، اختلاط، رباط، وتر عضلانی، بندیزه، اتفاق، هم پیمانی، لکه ننگ، تهمت، نشان، اشاره، خطاتحاد، خط ربط، نشان اتصال، ایست در سخن، حلقه یا کمربند کوچک، منطقه یا ناحیه کوچک | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "پیوند" در زبان فارسی به معنای اتصال یا ارتباط است و میتواند در جملات و متون به شکلهای مختلفی مورد استفاده قرار گیرد. در ادامه به برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه اشاره میشود:
با رعایت این نکات، میتوانید کلمه "پیوند" را بهطور مؤثر و مرتبط در نوشتار خود به کار ببرید. | ||
واژه | پیوند | ||
معادل ابجد | 72 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
تلفظ | peyvand | ||
معادل انگلیسی | bonding | ||
مرتبط با | روان شناسی | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (بن مضارعِ پیوستن) [پهلوی: patwand] ‹پدوند› | ||
مختصات | (پَ یا پِ وَ) (اِ.) | ||
آواشناسی | peyvand | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | واژههای مصوّب فرهنگستان | ||
نمایش تصویر | معنی پیوند | ||
پخش صوت |
فرایندی که در طی آن والدین و فرزند ازنظر عاطفی به یکدیگر وابسته می شوند کلمه "پیوند" در زبان فارسی به معنای اتصال یا ارتباط است و میتواند در جملات و متون به شکلهای مختلفی مورد استفاده قرار گیرد. در ادامه به برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه اشاره میشود: اژههای جملات: "پیوند" میتواند به عنوان اسم در جملات مورد استفاده قرار گیرد. به عنوان مثال: فعلهای مرتبط: میتوان این کلمه را با افعالی همچون “ایجاد کردن”، “برقرار کردن” و “تقویت کردن” به کار برد: ترکیبات و عبارتها: "پیوند" میتواند در ترکیب با دیگر واژهها نیز به کار رود: نحوه استفاده در نوشتار: در نوشتارهای رسمی و علمی، استفاده از کلمه "پیوند" به طور دقیق و با توجه به زمینه موضوع (مانند پزشکی، علوم اجتماعی و غیره) ضروری است. استفاده از شکل جمع: هنگامی که به چندین ارتباط یا اتصال اشاره میشود، میتوان از "پیوندها" استفاده کرد: توجه به همنشینی کلمات: هنگام به کار بردن "پیوند"، باید به همنشینی آن با سایر واژهها توجه کرد تا معنا و مفهوم مورد نظر به درستی منتقل شود. با رعایت این نکات، میتوانید کلمه "پیوند" را بهطور مؤثر و مرتبط در نوشتار خود به کار ببرید.
1- اتصال، پيوستگي، ربط
2- ازدواج، مواصلت، نكاح، وصال، وصل
3- بستگي، خويشي، رابطه، نزديكي
4- اتحاد، اتصال، ارتباط، انتساب، بند، ربط
انفصال
link, graft, linkage, connection, grafting, nexus, union, synthesis, ligament, confederacy, slur, hyphen, zonule
ربط، وصل، ارتبط، زاوج، صلة، رابط، علاقة، اتصال، حلقة في سلسلة، وصلة
bağlantı
lien
verknüpfung
enlace
collegamento
زنجیر، قلاب، حلقه زنجیر، دانه زنجیر، اختلاس، سوء استفاده، قلمه، پیوند بافت، پیوند گیاه، وسیله ارتباط، بهم پیوستگی، حلقههای زنجیر، پیوستگی، سلسله، رابطه داخلی، گروه متحد، اتحادیه، اجتماع، وصلت، ائتلاف، ترکیب، تلفیق، امتزاج، اختلاط، رباط، وتر عضلانی، بندیزه، اتفاق، هم پیمانی، لکه ننگ، تهمت، نشان، اشاره، خطاتحاد، خط ربط، نشان اتصال، ایست در سخن، حلقه یا کمربند کوچک، منطقه یا ناحیه کوچک