آلاینده
licenseمعنی کلمه آلاینده
معنی واژه آلاینده
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | spatter, bedaub, besmear, contaminate, gaum, imbrue, maculate, pollute, smear, tincture, pollutant | ||
عربی | ترشيش، طشاش، رش الماء، بقعة، رش، لوث برشاش سائل، شوه السمعة، نثر بالترشيش، كسا بالبقع، أصاب في عدة أماكن | ||
ترکی | kirletici | ||
فرانسوی | polluant | ||
آلمانی | schadstoff | ||
اسپانیایی | contaminante | ||
ایتالیایی | inquinante | ||
مرتبط | الودن، پاشیدن، ترشح کردن، ملوی کردن، اندودن، رنگ کردن، کثیف کردن، سرایت دادن، عفونی کردن، اغشتن، لک کردن، لکه دار کردن، الوده کردن، تر کردن، اشباع کردن، جذب کردن، بی عفت کردن، نجس کردن، رنگ زدن، آلودن | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "آلاینده" به معنی چیزی است که موجب آلودگی میشود. در زیر به قواعد فارسی و نگارشی مربوط به این کلمه و استفاده آن اشاره میکنیم:
با رعایت این نکات میتوان از کلمه "آلاینده" به طور صحیح و مؤثر در نوشتارهای فارسی استفاده کرد. | ||
واژه | آلاینده | ||
معادل ابجد | 101 | ||
تعداد حروف | 7 | ||
تلفظ | 'ālāyande | ||
معادل انگلیسی | pollutant | ||
مرتبط با | مهندسی محیطزیست و انرژی | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (صفت) | ||
آواشناسی | 'AlAyande | ||
الگوی تکیه | WWWS | ||
شمارگان هجا | 4 | ||
منبع | واژههای مصوّب فرهنگستان | ||
نمایش تصویر | معنی آلاینده | ||
پخش صوت |
ماده یا موجود زنده یا حالتی از انرژی که بومسازگان را تهدید کند یا بدان آسیب رساند بهنحویکه مانع از استفادۀ سودمند از آن در زمان حال یا در آینده شود کلمه "آلاینده" به معنی چیزی است که موجب آلودگی میشود. در زیر به قواعد فارسی و نگارشی مربوط به این کلمه و استفاده آن اشاره میکنیم: نحوه استفاده: "آلاینده" میتواند به عنوان اسم در جملات به کار برود. به عنوان مثال: مفرد و جمع: ترکیبات: "آلاینده" میتواند با سایر کلمات ترکیب شود: قواعد نوشتاری: مترادفها و متضادها: سازگاری با زبان علمی: در نوشتههای علمی، "آلاینده" باید به همراه توضیحات دقیق و مستند در مورد نوع و اثرات آن استفاده شود. با رعایت این نکات میتوان از کلمه "آلاینده" به طور صحیح و مؤثر در نوشتارهای فارسی استفاده کرد.
spatter, bedaub, besmear, contaminate, gaum, imbrue, maculate, pollute, smear, tincture, pollutant
ترشيش، طشاش، رش الماء، بقعة، رش، لوث برشاش سائل، شوه السمعة، نثر بالترشيش، كسا بالبقع، أصاب في عدة أماكن
kirletici
polluant
schadstoff
contaminante
inquinante
الودن، پاشیدن، ترشح کردن، ملوی کردن، اندودن، رنگ کردن، کثیف کردن، سرایت دادن، عفونی کردن، اغشتن، لک کردن، لکه دار کردن، الوده کردن، تر کردن، اشباع کردن، جذب کردن، بی عفت کردن، نجس کردن، رنگ زدن، آلودن