تعجیل
licenseمعنی کلمه تعجیل
معنی واژه تعجیل
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- تبادر، تسريع، سرعت، شتابزدگي، شتاب، عجله 2- شتاب كردن، شتافتن، عجله كردن | ||
انگلیسی | rush, acceleration, post | ||
عربی | اندفاع، الأسل، هجوم، هجمة، صخب، فورة نشاط، قصب، النسخة المتعجلة، مشهد سريع، تدفق الجمهور، انقضاض، عجلة بالغة، حملة التجنيد، انطلاق، سمار، اندفع، هرول، سرع، نقض على، هاجم، عمل بسرعة، أرسل بسرعة، مهرول على عجلة من أمره، يسرع | ||
ترکی | acele etmek | ||
فرانسوی | se précipiter | ||
آلمانی | eilen | ||
اسپانیایی | correr | ||
ایتالیایی | fretta | ||
مرتبط | یورش، حمله، یک پر کاه، جویبار، ازدحام مردم، تسریع، افزایش سرعت، تندی، پست، مقام، منصب، شغل، بسته پستی | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "تعجیل" در زبان فارسی به معنای شتاب بخشیدن یا سرعت بخشیدن به چیزی است. برای استفاده صحیح از این کلمه در جملات و نوشتهها، نکات زیر را میتوان در نظر گرفت:
با رعایت این نکات میتوان از کلمه "تعجیل" به درستی در نوشتهها و مکالمات استفاده کرد. | ||
واژه | تعجیل | ||
معادل ابجد | 513 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
تلفظ | ta'jil | ||
معادل انگلیسی | anticipation, ANT | ||
مرتبط با | موسیقی | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم مصدر) [عربی] | ||
مختصات | (تَ) [ ع . ] (مص ل .) | ||
آواشناسی | ta'jil | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | واژههای مصوّب فرهنگستان | ||
نمایش تصویر | معنی تعجیل | ||
پخش صوت |
یکی از نُتهای تزیینی و از صداهای اصلی آکورد بعدی که مدتزمان بسیار کوتاهی بهصورت ناملایم پیش از شنیده شدن آکورد ظاهر میشود کلمه "تعجیل" در زبان فارسی به معنای شتاب بخشیدن یا سرعت بخشیدن به چیزی است. برای استفاده صحیح از این کلمه در جملات و نوشتهها، نکات زیر را میتوان در نظر گرفت: معنا و مفهوم: "تعجیل" به معنای فراهم کردن شرایطی است که یک اتفاق یا عمل سریعتر رخ دهد. به همین دلیل در جملاتی که به شتاب و تسریع اشاره دارند، به خوبی میتوان از آن استفاده کرد. جملات مثال: قواعد نگارشی: با رعایت این نکات میتوان از کلمه "تعجیل" به درستی در نوشتهها و مکالمات استفاده کرد.
1- تبادر، تسريع، سرعت، شتابزدگي، شتاب، عجله
2- شتاب كردن، شتافتن، عجله كردن
rush, acceleration, post
اندفاع، الأسل، هجوم، هجمة، صخب، فورة نشاط، قصب، النسخة المتعجلة، مشهد سريع، تدفق الجمهور، انقضاض، عجلة بالغة، حملة التجنيد، انطلاق، سمار، اندفع، هرول، سرع، نقض على، هاجم، عمل بسرعة، أرسل بسرعة، مهرول على عجلة من أمره، يسرع
acele etmek
se précipiter
eilen
correr
fretta
یورش، حمله، یک پر کاه، جویبار، ازدحام مردم، تسریع، افزایش سرعت، تندی، پست، مقام، منصب، شغل، بسته پستی