تعریف
licenseمعنی کلمه تعریف
معنی واژه تعریف
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | تشريح، توصيف، توضيح، شرح، وصف، آفرين، تمجيد، ستايش، تمجيد كردن، ستودن ، شناساندن، معرفي كردن ، معرفهبودن | ||
متضاد | تنقيد انتقاد كردن تكبر | ||
انگلیسی | definition, description, compliment, explanation, praise, quantification, portrayal, circumscription, portraiture | ||
عربی | تعريف، تحديد، التحديد، إيضاح، حد، الوضوحية في الشيء | ||
ترکی | tanım | ||
فرانسوی | définition | ||
آلمانی | definition | ||
اسپانیایی | definición | ||
ایتالیایی | definizione | ||
مرتبط | تعیین، توصیف، تشریح، اتصاف، تعارف، خوشامد، درود، خوش ایند، خوش آمد، توضیح، توجیه، تفسیر، بیان، ستایش، تحسین، تمجید، نیایش، پرستش، تعیین خاصیت، معرفی عناصر یک جسم، تجسم، تصویر، نمایش، محدودیت، انحصار، فضایامحیط محدود ومشخص شده، نقاشی از صورت | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "تعریف" در زبان فارسی به معنای توضیح یا بیان ویژگیهای یک مفهوم، موضوع یا شیء است. برای استفاده مناسب از این کلمه و نگارش صحیح آن، نکات زیر را در نظر داشته باشید:
با رعایت این نکات، میتوانید از کلمه "تعریف" بهدرستی و بهطور مؤثر استفاده کنید. | ||
واژه | تعریف | ||
معادل ابجد | 760 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
تلفظ | ta'rif | ||
معادل انگلیسی | definition | ||
مرتبط با | زبان شناسی | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم مصدر) [عربی] | ||
مختصات | (دستور) | ||
آواشناسی | ta'rif | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | واژههای مصوّب فرهنگستان | ||
نمایش تصویر | معنی تعریف | ||
پخش صوت |
توصیف معنای یک واژه یا عبارت یا اصطلاح در کتابهای مرجع کلمه "تعریف" در زبان فارسی به معنای توضیح یا بیان ویژگیهای یک مفهوم، موضوع یا شیء است. برای استفاده مناسب از این کلمه و نگارش صحیح آن، نکات زیر را در نظر داشته باشید: جملهسازی: "تعریف" میتواند به عنوان اسم یا فعل به کار رود. به عنوان مثال: ضمیر و حرف اضافه: نحوهی نگارش: تنوع واژگانی: با رعایت این نکات، میتوانید از کلمه "تعریف" بهدرستی و بهطور مؤثر استفاده کنید.
تشريح، توصيف، توضيح، شرح، وصف، آفرين، تمجيد، ستايش، تمجيد كردن، ستودن ، شناساندن، معرفي كردن ، معرفهبودن
تنقيد انتقاد كردن تكبر
definition, description, compliment, explanation, praise, quantification, portrayal, circumscription, portraiture
تعريف، تحديد، التحديد، إيضاح، حد، الوضوحية في الشيء
tanım
définition
definition
definición
definizione
تعیین، توصیف، تشریح، اتصاف، تعارف، خوشامد، درود، خوش ایند، خوش آمد، توضیح، توجیه، تفسیر، بیان، ستایش، تحسین، تمجید، نیایش، پرستش، تعیین خاصیت، معرفی عناصر یک جسم، تجسم، تصویر، نمایش، محدودیت، انحصار، فضایامحیط محدود ومشخص شده، نقاشی از صورت