نشانیدن
licenseمعنی کلمه نشانیدن
معنی واژه نشانیدن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
عربی | عرض، إظهار، معرض، مسرحية، مظهر، مشهد، حفلة، تفاخر، حفلة ساهرة، برنامج منوعات، صالون عرض، مظهر خارجي، مظهر خادع، حظ، فرصة، شهادة، ظهر، تظاهر، برهن، قدم، استعرض، قاد، أعلن، طهر، أدى دورا، بين، أشار، أكد، مثل، تبين | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "نشانیدن" به معنای "نشان دادن" یا "به نمایش گذاشتن" در زبان فارسی استفاده میشود. این کلمه از ریشه "نشان" و پسوند "یدن" تشکیل شده است. در نگارش و استفاده از "نشانیدن"، چند نکته مهم وجود دارد:
به یاد داشته باشید که انجام ویرایشهای دقیق و پیروی از قواعد نگارشی به وضوح و رسایی متن کمک میکند. | ||
واژه | نشانیدن | ||
معادل ابجد | 465 | ||
تعداد حروف | 7 | ||
نوع | مصدر | ||
مختصات | (نِ دَ) (مص م .) | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی نشانیدن | ||
پخش صوت |
- 1 به نشستن وا داشتن : کلمه "نشانیدن" به معنای "نشان دادن" یا "به نمایش گذاشتن" در زبان فارسی استفاده میشود. این کلمه از ریشه "نشان" و پسوند "یدن" تشکیل شده است. در نگارش و استفاده از "نشانیدن"، چند نکته مهم وجود دارد: صرف و تغییر شکل: "نشانیدن" یک فعل است و بنابراین میتوان آن را صرف کرد. به عنوان مثال: نقش در جمله: "نشانیدن" میتواند به عنوان فعل اصلی در یک جمله استفاده شود. به عنوان مثال: نظم نوشتاری: در نوشتار، توجه به قواعد نگارشی بسیار مهم است. برای مثال: به یاد داشته باشید که انجام ویرایشهای دقیق و پیروی از قواعد نگارشی به وضوح و رسایی متن کمک میکند.
چه شادي ازين به که در بزم عشرت
نشيني و ساقي برابر نشاني ک
(وحشي بافقي)
-2 جلوس دادن (بر تخت سلطنت): ...بر کيارق
برادر سنجر را بخراسان بپادشاهي نشاند ...
- 3 جا دادن مقيم ساختن : به مرو شاهجان
بر هر دروازه صد نفر حامي نشانده بودند .
- 4 بخانه آوردن زني روسپي و بدکاره و
باز داشتن او از عمل خويش و خرجي دادن بدو
و وي را در انحصار خود داشتن بي آنکه عقد
ازدواج دايم يا منقطعي صورت گيرد .
- 5 کاشتن غرس کردن :... و نهال خرما را
که از جايي بر آرند و بجاي ديگر بنشانند..
- 6 برپا داشتن نصب کردن افراشتن .
- 7 نهاندن . - 8 خاموش کردن (آتش) .
- 9 دفع کردن آرام کردن (درد الم) :
و دردهاي چشم و گوش بنشاند (لبن شير)
عرض، إظهار، معرض، مسرحية، مظهر، مشهد، حفلة، تفاخر، حفلة ساهرة، برنامج منوعات، صالون عرض، مظهر خارجي، مظهر خادع، حظ، فرصة، شهادة، ظهر، تظاهر، برهن، قدم، استعرض، قاد، أعلن، طهر، أدى دورا، بين، أشار، أكد، مثل، تبين