آزاد
licenseمعنی کلمه آزاد
معنی واژه آزاد
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | آزاده، حر، خلاص، رها، سبكبار، فارغ، مخير، مختار، مرخص، مستقل، مستخلص، وارسته، ول | ||
متضاد | اسير، برده، بنده، غيرمستقل، گرفتار | ||
انگلیسی | free, open, loose, unattached, degage, exempt, footloose, gratis, immune, patent, unrestrained, self-administered | ||
عربی | حرر، فك، تخلص من، حل، حر، مجان، مطلق الحرية، مطلق، طليق، مطلق السراح، معافى، متفرغ، متحرر من، خالص مصفى، متمتع بحقوق المواطن، معفى من، غير خاضع ل، مطلق غير مقيد، سالك، مجانيا، بحرية | ||
ترکی | özgür | ||
فرانسوی | gratuit | ||
آلمانی | frei | ||
اسپانیایی | gratis | ||
ایتالیایی | gratuito | ||
مرتبط | رایگان، مجانی، عاری، ازاد، باز، سرگشاده، گشوده، روباز، علنی، مفتوح، سست، شل، گشاد، لق، هرزه، اعزام نشده، ناوابسته، توفیق نشده، منتظردستور، اسان، بیمانع، معاف، بی بند و بار، مفت، مصون، دارای مصونیت قانونی و پارلمانی، امتیازی، اشکار، دارای حق امتیاز، ظاهر، گشاده، مطلق، نا محدود، ناخوددار، بی لجام، خود کار، اداره شونده بوسیله خویشتن | ||
واژه | آزاد | ||
معادل ابجد | 13 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | 'āzād | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (صفت) [پهلوی: āzāt، مقابلِ بنده] | ||
مختصات | (ص .) | ||
آواشناسی | 'AzAd | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی آزاد | ||
پخش صوت |
آنکه بنده نباشد،حر
آزاده، حر، خلاص، رها، سبكبار، فارغ، مخير، مختار، مرخص، مستقل، مستخلص، وارسته، ول
اسير، برده، بنده، غيرمستقل، گرفتار
free, open, loose, unattached, degage, exempt, footloose, gratis, immune, patent, unrestrained, self-administered
حرر، فك، تخلص من، حل، حر، مجان، مطلق الحرية، مطلق، طليق، مطلق السراح، معافى، متفرغ، متحرر من، خالص مصفى، متمتع بحقوق المواطن، معفى من، غير خاضع ل، مطلق غير مقيد، سالك، مجانيا، بحرية
özgür
gratuit
frei
gratis
gratuito
رایگان، مجانی، عاری، ازاد، باز، سرگشاده، گشوده، روباز، علنی، مفتوح، سست، شل، گشاد، لق، هرزه، اعزام نشده، ناوابسته، توفیق نشده، منتظردستور، اسان، بیمانع، معاف، بی بند و بار، مفت، مصون، دارای مصونیت قانونی و پارلمانی، امتیازی، اشکار، دارای حق امتیاز، ظاهر، گشاده، مطلق، نا محدود، ناخوددار، بی لجام، خود کار، اداره شونده بوسیله خویشتن