نقطه
licenseمعنی کلمه نقطه
معنی واژه نقطه
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- نشانه 2- جا، محل، مكان، ناحيه 3- كانون، مركز 4- نكته | ||
انگلیسی | point, spot, dot, part, jot, period, stop, mark, speckle, full stop, speck, plot, mote, splotch, punctation, ace, fleck, iota, minim, prick, tittle | ||
عربی | نقطة، درجة، مرحلة، فاصلة، غاية، مؤشر، رأس، موقع، تصويب، غرض، نقطة الضعف، نتوء في الأذن، مقطع موسيقي، رأس المقدمة، تخريم إبري، موقع اللاعب، نقط، أشار، وجه، لفت الانتباه، برز، وجب، إستقرن يصبح ذا رأس، طين، كحل في البناء، وضح الإتجاه، أبحر، صوب مسدسا، برى قلما، تدرب لمباراة | ||
ترکی | nokta | ||
فرانسوی | indiquer | ||
آلمانی | punkt | ||
اسپانیایی | punto | ||
ایتالیایی | punto | ||
مرتبط | نکته، مرحله، درجه، موضوع، ممیز، لکه، مکان، لحظه، خال، بخش، پاره، قطعه، جزء، عضو، ذره، دوره، مدت، زمان، عصر، توقف، ایست، ایستگاه، ترک، تکیه، علامت، مارک، نشان، نمره، لکه کوچک، رنگ، نوع، قسم، وقفه کامل، لکه یا خال میوه، لک، طرح، توطئه، نقشه، دسیسه، ریزه، خرده، اتم، دره، وصله، نقطه سازی، اس، ذره کوچک، رتبهء اول، ستاره یا قهرمان تیمهای بازی، ایوتا، حرف نهم الفبای یونانی، هر چیز کوچک، چکه، قطره، جانور بسیار ریز، ادم کوتوله، سیخونک، زخم بقدر سرسوزن، جزء کوچک چیزی، هدف، نقطه نت موسیقی، همزه | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "نقطه" در زبان فارسی به چندین معنا و کاربرد مختلف استفاده میشود. در ادامه به برخی از قواعد و نکات نگارشی مربوط به این کلمه میپردازیم:
با رعایت این نکات و قواعد، میتوان به درک و استفاده صحیح از کلمه "نقطه" در زبان فارسی پرداخت. | ||
واژه | نقطه | ||
معادل ابجد | 164 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | noqte | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [عربی: نُقْطَة، جمع: نُقَط و نِقاط] | ||
مختصات | (نُ ط ) [ ع . نقطة ] (اِ.) | ||
آواشناسی | noqte | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی نقطه | ||
پخش صوت |
لکه ، خال، خجک سياهي بر سپيدي کلمه "نقطه" در زبان فارسی به چندین معنا و کاربرد مختلف استفاده میشود. در ادامه به برخی از قواعد و نکات نگارشی مربوط به این کلمه میپردازیم: نقطه بهعنوان علامت نگارشی: استفاده از نقطه در اختصارات: نقطه در زمنیه ریاضی یا علمی: نوشتار نقطه به عنوان یک واحد: توجه به محتوای متن: با رعایت این نکات و قواعد، میتوان به درک و استفاده صحیح از کلمه "نقطه" در زبان فارسی پرداخت.
1- نشانه
2- جا، محل، مكان، ناحيه
3- كانون، مركز
4- نكته
point, spot, dot, part, jot, period, stop, mark, speckle, full stop, speck, plot, mote, splotch, punctation, ace, fleck, iota, minim, prick, tittle
نقطة، درجة، مرحلة، فاصلة، غاية، مؤشر، رأس، موقع، تصويب، غرض، نقطة الضعف، نتوء في الأذن، مقطع موسيقي، رأس المقدمة، تخريم إبري، موقع اللاعب، نقط، أشار، وجه، لفت الانتباه، برز، وجب، إستقرن يصبح ذا رأس، طين، كحل في البناء، وضح الإتجاه، أبحر، صوب مسدسا، برى قلما، تدرب لمباراة
nokta
indiquer
punkt
punto
punto
نکته، مرحله، درجه، موضوع، ممیز، لکه، مکان، لحظه، خال، بخش، پاره، قطعه، جزء، عضو، ذره، دوره، مدت، زمان، عصر، توقف، ایست، ایستگاه، ترک، تکیه، علامت، مارک، نشان، نمره، لکه کوچک، رنگ، نوع، قسم، وقفه کامل، لکه یا خال میوه، لک، طرح، توطئه، نقشه، دسیسه، ریزه، خرده، اتم، دره، وصله، نقطه سازی، اس، ذره کوچک، رتبهء اول، ستاره یا قهرمان تیمهای بازی، ایوتا، حرف نهم الفبای یونانی، هر چیز کوچک، چکه، قطره، جانور بسیار ریز، ادم کوتوله، سیخونک، زخم بقدر سرسوزن، جزء کوچک چیزی، هدف، نقطه نت موسیقی، همزه