وارد کردن
licenseمعنی کلمه وارد کردن
معنی واژه وارد کردن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | import, involve, initiate, bring in, induct, intern | ||
عربی | استيراد، أهمية، مغزى، شأن، مضمون، معنى، بضائع مستوردة، سلعة مستوردة، واردات، استورد، أفاد ضمنا، عنى، يستورد | ||
مرتبط | گذاردن، به کشور اوردن، اظهار کردن، دخل داشتن به، تاثیر کردن در، گرفتار شدن، پیچیدهشدن، پیچیدن، گرفتار کردن، گیر انداختن، ابتکار کردن، تازه وارد کردن، اغاز کردن، بنیاد نهادن، نخستین قدم را برداشتن، اوردن، درک کردن، استنباط کردن، گماشتن بر، اشنا کردن، القاء کردن، داخل شدن در، توقیف کردن | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "وارد کردن" از یک فعل و یک اسم تشکیل شده است. در زبان فارسی، قواعدی ویژه برای استفاده از این نوع ترکیبها وجود دارد. در زیر به برخی از نکات نگارشی و قواعدی اشاره میشود که در استفاده از "وارد کردن" حائز اهمیت هستند:
در مجموع، "وارد کردن" یک ترکیب رایج و کاربردی است و با رعایت اصول ذکر شده میتوان در نوشتار و مکالمات از آن به درستی استفاده کرد. | ||
واژه | وارد کردن | ||
معادل ابجد | 485 | ||
تعداد حروف | 8 | ||
نوع | مصدر | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی وارد کردن | ||
پخش صوت |
- 1 داخل کردن . - 2 مطلع کردن . کلمه "وارد کردن" از یک فعل و یک اسم تشکیل شده است. در زبان فارسی، قواعدی ویژه برای استفاده از این نوع ترکیبها وجود دارد. در زیر به برخی از نکات نگارشی و قواعدی اشاره میشود که در استفاده از "وارد کردن" حائز اهمیت هستند: فعل ترکیبی: "وارد کردن" یک فعل ترکیبی است و به معنای به داخل آوردن چیزی یا کسی به مکانی خاص استفاده میشود. در جملات، این فعل معمولاً به صورت فاعل + "وارد کردن" + مفعول به کار میرود. مثال: "او کتاب را وارد کرد." نکات نگارشی: مثال: "وارد کردن اطلاعات جدید به سیستم ضروری است." استفاده در زمانهای مختلف: این فعل میتواند در زمانهای مختلف صرف شود. مثلاً: قید و صفت: میتوان برای توصیف نحوه وارد کردن از قیدها و صفات مختلف استفاده کرد. مثال: "او به آرامی کتاب را وارد کرد." قید مکان: در برخی موارد، ممکن است نیاز باشد مکان خاصی را مشخص کنید. مثال: "او اطلاعات را به سیستم وارد کرد." در مجموع، "وارد کردن" یک ترکیب رایج و کاربردی است و با رعایت اصول ذکر شده میتوان در نوشتار و مکالمات از آن به درستی استفاده کرد.
يا ايراد وارد کردن اعتراض کردن .
import, involve, initiate, bring in, induct, intern
استيراد، أهمية، مغزى، شأن، مضمون، معنى، بضائع مستوردة، سلعة مستوردة، واردات، استورد، أفاد ضمنا، عنى، يستورد
گذاردن، به کشور اوردن، اظهار کردن، دخل داشتن به، تاثیر کردن در، گرفتار شدن، پیچیدهشدن، پیچیدن، گرفتار کردن، گیر انداختن، ابتکار کردن، تازه وارد کردن، اغاز کردن، بنیاد نهادن، نخستین قدم را برداشتن، اوردن، درک کردن، استنباط کردن، گماشتن بر، اشنا کردن، القاء کردن، داخل شدن در، توقیف کردن