وارد کردن
license
98
1667
100
معنی کلمه وارد کردن
معنی واژه وارد کردن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | import, involve, initiate, bring in, induct, intern | ||
عربی | استيراد، أهمية، مغزى، شأن، مضمون، معنى، بضائع مستوردة، سلعة مستوردة، واردات، استورد، أفاد ضمنا، عنى، يستورد | ||
مرتبط | گذاردن، به کشور اوردن، اظهار کردن، دخل داشتن به، تاثیر کردن در، گرفتار شدن، پیچیدهشدن، پیچیدن، گرفتار کردن، گیر انداختن، ابتکار کردن، تازه وارد کردن، اغاز کردن، بنیاد نهادن، نخستین قدم را برداشتن، اوردن، درک کردن، استنباط کردن، گماشتن بر، اشنا کردن، القاء کردن، داخل شدن در، توقیف کردن | ||
واژه | وارد کردن | ||
معادل ابجد | 485 | ||
تعداد حروف | 8 | ||
نوع | مصدر | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی وارد کردن | ||
پخش صوت |
- 1 داخل کردن . - 2 مطلع کردن .
يا ايراد وارد کردن اعتراض کردن .
import, involve, initiate, bring in, induct, intern
استيراد، أهمية، مغزى، شأن، مضمون، معنى، بضائع مستوردة، سلعة مستوردة، واردات، استورد، أفاد ضمنا، عنى، يستورد
گذاردن، به کشور اوردن، اظهار کردن، دخل داشتن به، تاثیر کردن در، گرفتار شدن، پیچیدهشدن، پیچیدن، گرفتار کردن، گیر انداختن، ابتکار کردن، تازه وارد کردن، اغاز کردن، بنیاد نهادن، نخستین قدم را برداشتن، اوردن، درک کردن، استنباط کردن، گماشتن بر، اشنا کردن، القاء کردن، داخل شدن در، توقیف کردن