ورید
licenseمعنی کلمه ورید
معنی واژه ورید
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | سياهرگ، عرق، | ||
متضاد | سرخرگ، شريان | ||
انگلیسی | vein, vena | ||
عربی | عرق، وريد، مزاج، جزع، الوريد | ||
ترکی | damar | ||
فرانسوی | la veine | ||
آلمانی | die vene | ||
اسپانیایی | la vena | ||
ایتالیایی | la vena | ||
مرتبط | رگه، سیاهرگ، حالت، روش، تمایل، رگ، اوند | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "وریّد" به معنی رگ یا عروق خونی در زبان فارسی استفاده میشود. برای نوشتن آن و استفادهی صحیح از آن، میتوان به نکات زیر توجه کرد:
اگر سوال خاصتری در مورد این کلمه دارید یا به نکته دیگری نیاز دارید، خوشحال میشوم به شما کمک کنم! | ||
واژه | ورید | ||
معادل ابجد | 220 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | varid | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [عربی، جمع: اَورَدَة] (زیستشناسی) | ||
مختصات | (وَ) [ ع . ] (اِ.) | ||
آواشناسی | varid | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی ورید | ||
پخش صوت |
سياهرگ کلمه "وریّد" به معنی رگ یا عروق خونی در زبان فارسی استفاده میشود. برای نوشتن آن و استفادهی صحیح از آن، میتوان به نکات زیر توجه کرد: بهنویسی: این کلمه به صورت "وریّد" نوشته میشود و باید از هر گونه اشتباه نگارشی پرهیز کرد. نحو: "وریّد" معمولاً به عنوان اسم استفاده میشود و میتواند به ترکیبات مختلف اضافه شود، مانند "وریّد خونی" یا "وریّد سطحی". تطابق با قواعد جمع و مؤنث: در زبان فارسی، کلمات اسم میتوانند جمع بسته شوند. برای مثال، جمع "وریّد" به صورت "وریّدها" است. محل و استفاده: کلمه "وریّد" عموماً در متون علمی، پزشکی و زیستشناسی کاربرد دارد و در مباحث مربوط به آناتومی بدن انسان و یا حیوانات به کار میرود. اگر سوال خاصتری در مورد این کلمه دارید یا به نکته دیگری نیاز دارید، خوشحال میشوم به شما کمک کنم!
(اسم) رگ تاجهنده . توضيح رگي که
خون رابقلب برميگرداند وريدها
داراي خون تيره هستند باستثناي
وريد ريوي که حاوي خون روشن ميباشد
سياهرگ مقابل شريان جمع :
اورده . يا حبل وريد . (حبل الوريد)
رگ گردن . يا وريد اجوف اسفل .
بزرگ سياهرگ زيرين . يا وريد
اجوف اعلي . بزرگ سياهرگ زيرين .
يا وريد اکحل . وريد مياني دست .
يا وريد باب . سياهرگي که خون
روده هاي باريک و کلفت و لوز المعده
وطحال و معده را جمع کرده و بکبد ميرساند.
وريد باب از اجتماع سه وريد
تشکيل شده است يکي وريد ماسار يقائي
فوقاني ديگر وريد کوچک ماسار يقائي
وسوم وريد طحالي خوني که از وريد
باب وارد جگرميشود مواد غذايي
جذب شده ء ازروده ها رانيزهمراه
داردودر کبد پس ازتصفيه شدن اين
خون غذا دار توسط وريد فوق کبدي خون
خارج شده وبوريد اجوف اسفل ميريزيد.
يا وريد باسليق . وريد سطحي داخلي بازو
که ازانشعابات وريداکحل محسوب است .
يا وريد صافن . کيي از دو وريد درشت
سطحي ساق پاکه از پشت قوزک خارجي پا
بطرف سطحي خلفي ساق پا امتداد مييابد
و در ناحيه ء زانو بوريدرکبه در سطح خلفي
ميريزد. يا وريد قيفال . نام وريد
سطحي خارجي بازو که از انشعابات وريد
مياني ست محسوب است . يا وريد
مياني بازو . وريد مياني دست .
يا وريد مياني دست . وريد سطحي
ناحيه ء قدامي ساعد که در پايين
چين آرنج بدوشاخه ء وريد قيفال
و باسليق تقسيم ميشود
وريد اکحل وريد مياني بازو
وريد هفت اندام رگ هفت اندام
رگ مياني دست . يا وريد وداج .
نام هريک ازوريدهاي بزرگ گردن .
ياوريد وداج خارجي . نام وريد وداجي که
در قسمت طرفي گردن مشاهده ميشود و سطحي
است و از زير پوست مشهور است . يا
وريد وداج داخلي . وريد و داجي که
همراه با شريان سبات (شاهرگ
گردن) است و در خارج آن قرار گرفته است
حبل الوريد. يا وريد هفت اندام .
وريد مياني دست
سياهرگ، عرق،
سرخرگ، شريان
vein, vena
عرق، وريد، مزاج، جزع، الوريد
damar
la veine
die vene
la vena
la vena
رگه، سیاهرگ، حالت، روش، تمایل، رگ، اوند