وسطی
license
98
1667
100
معنی کلمه وسطی
معنی واژه وسطی
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | middle, median, mean, mid, centric, medial, mediate | ||
عربی | وسط | ||
ترکی | orta | ||
فرانسوی | milieu | ||
آلمانی | mitte | ||
اسپانیایی | medio | ||
ایتالیایی | mezzo | ||
مرتبط | میانه، وسط، متوسط، میانی، بطرف وسط، حد فاصل، بد، بدجنس، پست، خسیس، واقع در مرکز، واقع در میان، غیر مستقیم | ||
واژه | وسطی | ||
معادل ابجد | 85 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | vostā | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (صفت) [عربی] | ||
مختصات | (وُ طا) [ ع . ] (ص .) | ||
آواشناسی | vasati | ||
الگوی تکیه | WWS | ||
شمارگان هجا | 3 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی وسطی | ||
پخش صوت |
در تازي نيامده مياني
مونث اوسط مياني
(صفت)منسوب به وسط آنچه در وسط
وميانه واقع است مياني . ياانگشت
وسطي . يا فرزند (بچه ء) وسطي .
فرزند ميانه (بين فرزند ارشد و
فرزند کوچکتر) : ((... کوکهايش
رامي شکافت تاازآن براي عيد
بچه ء وسطي اشت بيژن کتي سرهم بندي
کند.))
(صفت) مونث اوسط مياني . يا انگشت
وسطي . انگشتي که دروسط پنج انگشت
دست وپاجاي دارد انگشت ميانه .
middle, median, mean, mid, centric, medial, mediate
وسط
orta
milieu
mitte
medio
mezzo
میانه، وسط، متوسط، میانی، بطرف وسط، حد فاصل، بد، بدجنس، پست، خسیس، واقع در مرکز، واقع در میان، غیر مستقیم