وسیله
licenseمعنی کلمه وسیله
معنی واژه وسیله
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- باعث، سبب، علت، محرك 2- دست آويز 3- آلت، ابزار، اسباب 4- تدبير، چاره، طريقه | ||
انگلیسی | instrument,medium,appliance,facility,organ,handle,inducement,makeshift,recourse,make-do | ||
عربی | الجهاز | ||
ترکی | cihaz | ||
فرانسوی | le dispositif | ||
آلمانی | das gerät | ||
اسپانیایی | el dispositivo | ||
ایتالیایی | il dispositivo | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "وسیله" در زبان فارسی به معنای ابزار یا وسیلهای است که برای انجام کاری استفاده میشود. در نگارش و استفاده از این کلمه، قواعد خاصی وجود دارد که در ادامه به آنها اشاره میشود:
به طور کلی، "وسیله" یک کلمه کاربردی در زبان فارسی است و دانستن قواعد استفاده از آن به بهبود نگارش کمک میکند. | ||
واژه | وسیله | ||
معادل ابجد | 111 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
تلفظ | vasile | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [عربی: وسیلَة، جمع: وَسائِل] ‹وسیلت› | ||
مختصات | (وَ لِ) [ ع . وسیلة ] (اِ.) | ||
آواشناسی | vasile | ||
الگوی تکیه | WWS | ||
شمارگان هجا | 3 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی وسیله | ||
پخش صوت |
وسيله و وسيلت در فارسي - 1 چار کلمه "وسیله" در زبان فارسی به معنای ابزار یا وسیلهای است که برای انجام کاری استفاده میشود. در نگارش و استفاده از این کلمه، قواعد خاصی وجود دارد که در ادامه به آنها اشاره میشود: نحوه نوشتن: "وسیله" به صورت یککلمهای نوشته میشود و از ادغام دو کلمه "و" و "سیله" تشکیل شده است. بنابراین، دقت کنید که این کلمه را جدا نکنید. جنس کلمه: "وسیله" یک اسم مذکر است، به همین دلیل زمان استفاده از صفات و قیدها باید به جنس مذکر توجه کنید. جمعسازی: برای جمع کردن "وسیله" از کلمه "وسایل" استفاده میشود. این جمع به معنی مجموعهای از ابزارها یا وسایل است. کاربرد: این کلمه در جملات مختلف ممکن است به عنوان فاعل، مفعول یا بخشهای دیگر جمله استفاده شود. به عنوان مثال: به طور کلی، "وسیله" یک کلمه کاربردی در زبان فارسی است و دانستن قواعد استفاده از آن به بهبود نگارش کمک میکند.
چارک چاره - 2 افراز اوزار
- 3 دستاويز - 4 بستگي - 5 پروهان
(برهان) در داد رسي - 6 نزديکي
- 7 پايگاه محمد (ص) در بهشت
- 8 انگيزه زمينه در داد رسي
(اسم) -1 آنچه که بتوسط آن بديگري
تقرب جويند دستاويز : ((و هر گونه
تحف و هدايا ازکرايم اموال صامت
وناطق و نفايس اجناس لايق وفايق را
وسيله ء سعادت يک التفات از بندگان
آستان اقبال آشيان مي ساختند.))
-2 سبب علت جمع : وسائل (وسايل).
يا بدان (به آن) وسيله . بدان جهت
بدان علت . يا بدن (باين) وسيله .
بدين جهت بدين علت . يا بوسيله ء .
1- باعث، سبب، علت، محرك
2- دست آويز
3- آلت، ابزار، اسباب
4- تدبير، چاره، طريقه
instrument,medium,appliance,facility,organ,handle,inducement,makeshift,recourse,make-do
الجهاز
cihaz
le dispositif
das gerät
el dispositivo
il dispositivo