وکیل
licenseمعنی کلمه وکیل
معنی واژه وکیل
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- نماينده 2- پيشكار، كارگزار، مباشر، ناظر 3- قايم مقام، گماشته، مامور، ناظر، نايب، وصي 4- قيم، ولي 5- قانون دان، مدافع 6- سرجوخه | ||
انگلیسی | attorney, solicitor, agent, proxy, deputy, assignee, procurator, lieutenant, syndic, lawyer | ||
عربی | محام، الوكيل، تفويض شرعي، وكالة رسمية، محامي | ||
ترکی | avukat | ||
فرانسوی | avocat | ||
آلمانی | rechtsanwalt | ||
اسپانیایی | abogado | ||
ایتالیایی | avvocato | ||
مرتبط | وکیل مدافع، وکالت، نمایندگی، مشاور، عامل، نماینده، پیشکار، وکالتنامه، نایب، قائم مقام، جانشین، ناظر هزینه، ستوان، ناوبان، رسدبان، کلانتر یا شهردار، رئيس، رئيس صنف | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "وکیل" در زبان فارسی به معنای نمایندهٔ قانونی یا مشاور حقوقی است و در متون مختلف بهکار میرود. برای استفاده صحیح از این کلمه و رعایت قواعد نگارشی، میتوان به نکات زیر توجه کرد:
با رعایت این نکات، میتوان بهخوبی از کلمه "وکیل" در نگارش و گفتار استفاده کرد. | ||
واژه | وکیل | ||
معادل ابجد | 66 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | vakil | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم، صفت) [عربی، جمع: وُکَلاء] | ||
مختصات | (وَ) [ ع . ] (اِ.) | ||
آواشناسی | vakil | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی وکیل | ||
پخش صوت |
- 1 کار گزار - 2 نماينده
- 3 استاد سراي - 4 جانشين
- 5 کار راه انداز
(صفت اسم) - 1 آنکه کاري بوي
واگذار شده . - 2 مباشر کار گزار.
- 3 ناظر سراي استادالدار :
((و دختر خويش بدان آيين بمرزبان
شاه داد و به جمهور - که وکيل او
بود - داد...)) - 4 نايب
جانشين خليفه قايم مقام .
- 5 (صفويه) بالاترين مقام حکومت
را وکيل ناميدند . - 6 کسي که
بموجب عقدي از طرف شخص ديگري براي
انجام امري تعيين شده است آنکه
طبق عقد يا قرار دادي براي انجام امري
از طرف شخص رشيد ديگر نايب شده بدون آنکه
اختيار انجام آن امر از منوب عنه
ساقط شده باشد . يا وکيل تسخيري .
وکيلي که براي انجام وکالت انتخابي
مامور شود . يا وکيل در توکيل . آنکه
علاوه بر وکالت در انجام امري اختيار دارد
که بفرد ديگري وکالت دهد تامور وکالت را
انجام دهد . يا وکيل عمومي معاون
قضايي دادستان داديار قضايي دادياري
که واجد شرايط قضا ء است و بجاي دادستان
در دادگاهها وظايف او را انجام مي دهد .
يا وکيل قاضي . کسي که از طرف قاضي مامور
اجراي امور بود :
((وکيل قاضيم اند گذر کمين کر دست
بکف قباله ء دعوي چو مار شيدايي .))
(حافظ)
ياوکيل مدافع . وکيل دعاوي وکيل
دادگستري آنکه دفاع از دعاوي حقوقي
يا جزائي را از طرف يکي از اصحاب دعوا
در دادگاهها بعهده مي گيرد . -7 نماينده ء
مجلس شوري . - 8 درجه داري که رتبه ء
وي بالاتر از سر جوخه (سرجوقه) و
پايين تر از استوار (نايب) است
و آن خود داراي مراتب ذيل است : يا
وکيل چپ . گروهبان سوم . يا وکيل راست .
گروهبانه دوم . يا وکيل باشي .
گروهبان يکم . يا وکيل خرج .
- 1 کسي که مخارج خانه اي بعهده ء
وي سپرده شده :
((بادي که وکيل خرج خاک است
فراش گريوه ء مغاک است .))
(گنجينه ء گنجوي)
- 2 مهماندار . - 3 خداوند خانه .
يا وکيل در . (دربار) نماينده اي
بوده است که امرا و حکام اطراف در درگاه
پادشاه مقيم مي داشته اند که کارهاي
مربوط بايشان را انجام دهد و مراقب
مصالح کار باشد : (از مسعدي شنودم
وکيل در که خوارزمشاه سخت
نوميد گشت و بدست و پاي بمرد .)
يا وکيل دريا . مرغي است افسانه اي
که آنرا طيطوهم گويند (هر چند طيطو
بدو نوع موجود اطلاق شده). سيمرغ دريا
در کليله (وکيل دريا) آمده و در
همان داستان از او به (سيمرغ) تعبير
آمده .
در کليله ء عربي ابن المقفع مصحح مرصفي
((وکيل البحر))
ودرچاپ اب لويس ص ((الموکل بالبحر))
(دوجا) آمده .در چا . مرصفي ص راجع به
وکيل البحر در حاشيه آمه : ((وکيل البحر
و في بعض النسخ الموکل بالبحر
يوخذ من سياق المثل انه حيوان بحري
اوخرافي لا وجودله .)) وکيل هم درين
ترکيب بمعني ((موکل)) و مظهر و سمبول
است .
رودکي هم در کليله و دمنه منظوم گفته :
((پادشا سيمرغ دريا را ببرد
خانه (خايه خ) و بچه بدان تيتو سپرد.))
(لفا)
سيمرغ معروف هم در روايات زردشتي
در ميان دريا جاي دارد . در ((رشن يشت))
آمده : ((و اگر هم تو اي رشن پاک خ
در بالاي درخت سئنه (سيمرغ) باشي
در ميان درياي فرا خکرت (آن درختي که)
داروهاي نيک در بر دارد و داراي
اروهاي درست و درمان بخش است . (درختي که)
((همه را درمان بخش)) نام دارد و
در آن تخمهاي همه ء گياهان نهاده شده
ما ترابياري ميخوانيم .)) درياي
فرا خکرت را برخي درياي خزر و بعضي درياي
عمان دانسته اند . در فرهنگهاي پارسي و
اشعار قدما ((سيرنگ)) بمعني سيمرغ
آمده . بيت ذييل از فردوسي
در دست است :
((از آنگا يگه باز گشتن نمود
که نزديک درياي سيرنگ بود.))
((درياي سيرنگ)) ممکن است بدو معني
گرفته شود : -1 دريايي که سيمرغ
در آن ميزيست .
-2 درياي موسوم به ((سيرنگ))
بهرحال در اين بيت تاثير روايت کهن سال
اوستا (مبني برزيستن سيمرغ در دريا)
هويداست . يا وکيل ديوان اعلي .
ممکن است اين وکيل ديوان اعلي غير از
وکيل نفس نفيس يا وکيل الدوله و دستيار
وزير اعظم بوده است و در مواقع بلا تصدي
ماندن مقام عظمي با غيبت وي امور را
اداره ميکرده .)) يا وکيل سلطنت .
نايب السلطنه و صدر اعظم . (صفويه) .
يا وکيل شهبندر . (اصطلاح وزارت
امور خارجه ء عثماني و ايران در عهد
قاجاريه خاص ماموران عثماني) قايم مقام
شهبندر : ((يميني افندي وکيل شهبندر
در خوي حسين آقا وکيل شهبندر در
ساوجبلاغ .)) يا وکيل مطلق . وکيلي
که داراي اختيارات تام است . يا
وکيل وزيراعظم . کسي که در غياب وزير اعظم
(صدراعظم) امور را اداره ميکرد (صفويه)
(قائم مقام عهد قاجاريه).
يا وکيل همايوني . وظيفه ء او عبارت بود
از اداره ء امور مالي اداي و از حيث مرتبت
در پايه عاليتر از امرا ء ديگر قرار
داشت .
1- نماينده
2- پيشكار، كارگزار، مباشر، ناظر
3- قايم مقام، گماشته، مامور، ناظر، نايب، وصي
4- قيم، ولي
5- قانون دان، مدافع
6- سرجوخه
attorney, solicitor, agent, proxy, deputy, assignee, procurator, lieutenant, syndic, lawyer
محام، الوكيل، تفويض شرعي، وكالة رسمية، محامي
avukat
avocat
rechtsanwalt
abogado
avvocato
وکیل مدافع، وکالت، نمایندگی، مشاور، عامل، نماینده، پیشکار، وکالتنامه، نایب، قائم مقام، جانشین، ناظر هزینه، ستوان، ناوبان، رسدبان، کلانتر یا شهردار، رئيس، رئيس صنف
کلمه "وکیل" در زبان فارسی به معنای نمایندهٔ قانونی یا مشاور حقوقی است و در متون مختلف بهکار میرود. برای استفاده صحیح از این کلمه و رعایت قواعد نگارشی، میتوان به نکات زیر توجه کرد:
-
نوشتار صحیح: کلمه "وکیل" باید بهدرستی و بهطور کامل نوشته شود. نوشتن آن به شکلهای غیررسمی یا اشتباه، مانند "وکیل"، "وکيل"، و غیره نادرست است.
-
حالتهای دستوری:
- مفرد: وکیل
- جمع: وکلا یا وکیلان
-
مورد استفاده:
- در جملات رسمی و غیررسمی میتوان از آن استفاده کرد. بهعنوان مثال: "او وکیل من است." یا "وکلا به حل مشکلات حقوقی کمک میکنند."
-
نقطهگذاری: در نوشتار رسمی، باید به نقطهگذاری مناسب توجه شود. مثلاً در پایان جملات، از نقطه استفاده شود: "من به وکیل خود اعتماد دارم."
-
پیوند با واژههای دیگر: در صورت ترکیب با واژههای دیگر، مانند "وکیل پایهیک" یا "وکیل مدافع"، باید به ساختار ترکیبی و روان بودن عبارت توجه کرد.
- قواعد ادبیات: در متون ادبی، میتوان به صورت شاعرانه یا با تکیه بر وصف و توصیف، به مفهوم وکیل پرداخته و ویژگیهای او را به تصویر کشید.
با رعایت این نکات، میتوان بهخوبی از کلمه "وکیل" در نگارش و گفتار استفاده کرد.