هار
licenseمعنی کلمه هار
معنی واژه هار
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- دمان، ديوانه، غضبناك، متغير 2- سرمست، مغرور 3- گزنده، پاچه گير 4- گردن بند، مرواريد 5- گردن 6- گوشت فاسد 7- سرگين، فضولات | ||
انگلیسی | rabid, har | ||
عربی | مصاب بداء الكلب، مسعور، عنيف، ضار | ||
ترکی | çok öfkeli | ||
فرانسوی | furieux | ||
آلمانی | wütend | ||
اسپانیایی | furioso | ||
ایتالیایی | furioso | ||
مرتبط | متعصب، خشمگین، بد اخلاق، وابسته به هاری | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه «هار» در زبان فارسی به معنای «هرج و مرج» و «آشفتگی» است و به طور خاص در بعضی از متون ادبی و یا شعرها به کار میرود. اما در جامعهٔ ادبیات فارسی، این کلمه معمولاً در لحنهای رسمی کمتر استفاده میشود. اگر منظورتان از «هار»، قواعد نگارشی و نحوهٔ استفاده از آن در جملهها یا متون است، میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
اگر پرسش خاصی دربارهٔ کاربرد یا معنای این کلمه دارید، لطفاً بیشتر توضیح دهید تا بهتر بتوانم کمک کنم. | ||
واژه | هار | ||
معادل ابجد | 206 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | hār | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (صفت) | ||
مختصات | (ص .) | ||
آواشناسی | hAr | ||
الگوی تکیه | S | ||
شمارگان هجا | 1 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی هار | ||
پخش صوت |
سگ گزنده و گيرنده ، چوبدستي و عصا کلمه «هار» در زبان فارسی به معنای «هرج و مرج» و «آشفتگی» است و به طور خاص در بعضی از متون ادبی و یا شعرها به کار میرود. اما در جامعهٔ ادبیات فارسی، این کلمه معمولاً در لحنهای رسمی کمتر استفاده میشود. اگر منظورتان از «هار»، قواعد نگارشی و نحوهٔ استفاده از آن در جملهها یا متون است، میتوان به موارد زیر اشاره کرد: نحوهٔ نوشتن: کلمه «هار» باید به درستی و با استفاده از حروف فارسی نوشته شود و حتماً باید در جای خود به کار رود. استفاده در جملات: باید دقت شود که کلمه «هار» در جملات به درستی و با معنی مناسب استفاده شود. به عنوان مثال: «در این روزهای پر از هار و آشفتگی، آرامش کمیاب است.» نکات نگارشی: در نگارشهای رسمی، سعی کنید از کلمات و عبارات متداولتر استفاده کنید، مگر اینکه بخواهید به شکل خاصی از زبان ادبی بهره ببرید. اگر پرسش خاصی دربارهٔ کاربرد یا معنای این کلمه دارید، لطفاً بیشتر توضیح دهید تا بهتر بتوانم کمک کنم.
1- دمان، ديوانه، غضبناك، متغير
2- سرمست، مغرور
3- گزنده، پاچه گير
4- گردن بند، مرواريد
5- گردن
6- گوشت فاسد
7- سرگين، فضولات
rabid, har
مصاب بداء الكلب، مسعور، عنيف، ضار
çok öfkeli
furieux
wütend
furioso
furioso
متعصب، خشمگین، بد اخلاق، وابسته به هاری