اندام
licenseمعنی کلمه اندام
معنی واژه اندام
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- بدنه، پيكر، تن، تنه، جثه، جسم، قامت، قد، كالبد، هيكل 2- آلت، جوارح، عضو 3- ارگانيسم | ||
انگلیسی | organ,body,shape,member | ||
عربی | جسم | ||
ترکی | vücut | ||
فرانسوی | corps | ||
آلمانی | körper | ||
اسپانیایی | cuerpo | ||
ایتالیایی | corpo | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "اندام" در زبان فارسی به معنای عضو، قسمت یا بخش از یک موجود زنده یا شیء است. در اینجا به برخی قواعد نگارشی و نکات مربوط به این کلمه اشاره میکنم:
با رعایت این نکات، میتوانید به درستی از کلمه "اندام" در نوشتار و گفتار خود استفاده کنید. | ||
واژه | اندام | ||
معادل ابجد | 96 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
تلفظ | 'andām | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [پهلوی: handām, andāk] ‹هندام› | ||
مختصات | ( اَ ) (اِ.) | ||
آواشناسی | 'andAm | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی اندام | ||
پخش صوت |
بدن و تن، کالبد، جسم کلمه "اندام" در زبان فارسی به معنای عضو، قسمت یا بخش از یک موجود زنده یا شیء است. در اینجا به برخی قواعد نگارشی و نکات مربوط به این کلمه اشاره میکنم: نوشتار صحیح: کلمه "اندام" باید به صورت صحیح و با املای درست نوشته شود. نقش گرامری: این کلمه معمولاً به عنوان اسم به کار میرود و میتواند به موضوعات مختلفی اشاره داشته باشد، از جمله اعضای بدن یا ساختارهای مختلف. حرف تعریف: میتوان از "اندام" با حرف تعریف "یک" یا "این" و ... استفاده کرد. مثلاً "یک اندام"، "این اندام". جمع بستن: جمع "اندام" به صورت "اندامها" نوشته میشود. مثلاً "اندامهای بدن". قید و صفت: میتوان از وصفهای مختلف برای توصیف "اندام" استفاده کرد. مثلاً "اندام زیبا"، "اندام نازک". با رعایت این نکات، میتوانید به درستی از کلمه "اندام" در نوشتار و گفتار خود استفاده کنید.
1- بدنه، پيكر، تن، تنه، جثه، جسم، قامت، قد، كالبد، هيكل
2- آلت، جوارح، عضو
3- ارگانيسم
organ,body,shape,member
جسم
vücut
corps
körper
cuerpo
corpo